به گزارش ایکنا، نشست «آینده دین؛ نقد ایده پایان دین» با ارائه قاسم پورحسن؛ عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی صبح امروز 22 اسفند در دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.
در ابتدای نشست پورحسن درباره کتاب «دینپژوهی و آینده دین» توضیح داد و گفت: ایده مرکزی کتاب، ایده پایان دین و نقدهایی است که به ایده پایان دین داشتیم. ما همواره در باب مرگ دین و مرگ خدا یک تفسیر غالبی داشتیم و آن را به مثابه پایان تلقی میکردیم. در عین حال ما همیشه یک بحثی داشتیم که پایان به چه معناست. عموما تلقی انسان از این واژه جنبه سلبی آن است. ما چهار معنای پایان را در کتاب بحث کردیم. یک معنای پایان همین معنای سلبی است یعنی حضوری نخواهد داشت و تمام میشود ولی یک معنا درست مقابل این است و به این معنا است که تمامی امکانات و استعدادهایی که برای این پدیدار وجود داشته به کمال رسیده و دیگر به کمال نمیرسد. به تعبیر دیگر آن امکانات و استعدادها در آینده صورت دیگری نخواهد داشت. این معنای مثبت پایان است که ما در این کتاب درباره آن بحث کردیم. جالب است در نگاه جامعهشناسانه از این نگاه ایجابی به پایان که ایده فلسفی است دور هستند.
وی ادامه داد: یک ایده دیگری در مورد پایان وجود دارد که فکر میکنم اولین بار استیون بوریک مطرح کرده است. ایشان بر اساس فهمی که از دریدا، نیچه و هایدگر داشت گفت میتوانیم پایان را به عنوان راه متفاوت تفسیر کنیم. مرادش از راه نو و جدید این نیست که خودش این ایده را خلق کرده باشد بلکه این مطلب در ایده فیلسوفان بوده ولی پنهان بوده است. لذا این از مباحث مهم آینده دین است. نکته دیگر اینکه به نظر میآید ماها ترس دین و دینداری داریم و واهمه داریم این مباحث را مطرح کنیم ولی در غرب کتابهای بسیاری در این زمینه نوشته شده است. همین امر سبب شده درباره ایده پایان دین کمتر بحث کنیم.
پورحسن در پایان گفت: یک ایده مرکزی دیگری که در کتاب مطرح شده این است که نواندیشان میخواستند صورت جدیدی از دین ارائه کنند ولی در دام نگاه ایدئولوژیک به دین افتادند و فکر کردند میتوانیم نگاه کارکردگرایانه از دین داشته باشیم، به همین جهت این اندیشمندان به مرور عقبنشینی کردند به عنوان مثال دکتر سروش صراحتا مطرح کرد نگاه ایدئولوژیک به دین محقق نمیشود.
در ادامه نشست سیدجواد میری؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به عنوان ناقد سخن گفت و اظهار کرد: در ابتدا باید یک نکته بگویم و آن اینکه شاید اغراق نباشد بگوییم اینجا فقط با یک کتاب روبرو نیستیم. من 14 سال است دکتر پورحسن را میشناسم. آقای دکتر پورحسن خودش یک پروژه است و اگر کسی بخواهد در باب اینکه ایشان در سپهر اندیشه ایران در جهان امروز چکار میکند تحقیق کند، این خودش یک پروژه است. البته ما در دانشگاههای ایرانی علاقه به این کارهای جدی نداریم مثلا ممکن است استیون بوریک را پیدا کنیم و کتابهایش را ترجمه کنیم ولی اگر همکاری داشته باشیم در دانشگاههای ایران که حرف داشته باشد به آن توجه نمیکنیم. یک دلیلش حسادت فرهنگی و ساختاری است که در جامعه ما وجود دارد. چرا؟ چون اگر درباره هم حرف بزنیم میگویند طرف را بزرگش کردی. مثلا اگر درباره پورحسن صحبت کنیم میگویند بزرگش کردی؛ اما حقیقت و اندیشه و مفاهیم با توطئه سکوت خاموش نمیشود.
وی ادامه داد: من این کتاب را کنار بحثهایی میگذارم که ایشان در سایر آثار خودشان مطرح کردند و این نشان میدهد یک نفر در حال تلاش است و میکوشد یک افقی باز کند. رویکرد ما نسبت به سنت حکمیمان اینگونه است که برخی نگاه موزهای دارند و میگویند ملاصدرا و ابن سینا و فارابی صحبتهایی کردند که خوب است بررسی کنیم چه گفتند. برخی این را ذیل علوم انسانی اسلامی قرار میدهند و میگویند هر چه غربیها گفتند اشتباه است و هر چه ما گفتیم درست است. یک رویکرد دیگری وجود دارد که درست است رهروانش اندک هستند و صدای بلندی ندارند اما آهسته و پیوسته دارند کار میکنند و میگویند این سنت حکمی که ما داریم نسبتش با معاصرت و اکنون ما چیست. اگر واقعا این همه داشتههای خوب داریم بروز حکمت و بروز اندیشه حکمی نهایتش تعقل و عقلانیت و بصیرت است. این عقلانیت در کجای جهان اسلام حاکم است. به نظر من دغدغه کلان آقای پورحسن این است نه اینکه صرفا ابن سینا را بخوانیم و بگوییم ابن سینا مهم بوده است.
میری ادامه داد: دغدغهای که آقای پورحسن در این کتاب دارند و عقبه فکری که از ایشان سراغ داریم ذیل فلسفه به معنایی که در ایران هست قرار نمیگیرد یعنی ایشان دغدغههایی از نوع سوشیال تئوری دارد که تلاش میکند مباحث بنیادین را در نسبتش با معاصرت و اکنون و اینجا فهم کند و از قضا از منظر سنت حکمی مورد بررسی و پژوهش قرار دهد. این کلیت بحث من در باب پروژه دکتر پورحسن بود.
وی در پایان گفت: همزمان با انقلاب ایران یک متفکر آمریکایی کتابی نوشت و گفت دین هم دوباره دارد به صحنه برمیگردد و هم دوباره دارد مصرف میشود. این در حالی است که یکی از کلانتئوریها و کلاننظریههای دویست سال اخیر که در باب دین مطرح بود کلان تئوری سکولاریزاسیون بود یعنی جوامع هر چه به جلو پیش میروند آرام آرام نقش دین کاهش پیدا میکند و کلیسا نقش کلیدی خودش را از دست میدهد و حتی در حوزه فردی هم از منظر مناسکی و منظر شریعت دینداری کاهش پیدا میکند. این یک کلانپروژه بود که هر کس میخواست در باب دین صحبت کند از این منظر نگاه میکرد ولی انقلاب ایران یکی از مصادیقی بود که این کلانپروژه را زیر سوال برد.
در ادامه نشست حسین کلباسی اشتری؛ عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به عنوان ناقد سخن گفت و اظهار کرد: کسانی که دستی بر نوشتن و تالیف دارند به خوبی میدانند که استخراج و درآوردن یک محصول در تراز یک کار پژوهشی علاوه بر رنج جسمی و روحی مقتضیاتی دارد، به عبارتی حیات مولف در تمام شئون با آن محصول درگیر است. استاد پورحسن این توفیق را داشتند در ایام فعالیتهای علمی و دانشگاهی آثار متعدد و فربه و پرمغزی برای مخاطبان فراهم کنند که این کار توفیق بزرگی است.
وی افزود: نکته دیگر اینکه من جای استادان و دینپژوهان به معنای خاص کلمه را در این جلسه از خودم لازمتر میدیدم. ما در کشورمان هم در عرصه آموزش و هم پژوهش چهرههای ارزشمندی داریم که هم صاحب قلم هستند و هم در مقام تدریس سابقه طولانی دارند و تحت عنوان فلسفه دین و دینپژوهی فعالیت میکنند. به هر طریق جای آن استادان را خالی میبینم. اینکه بنده در این کرسی دعوت شدم یک علتش این است در دو سه سال اخیر در خلال گفتوگوی بنده و مولف گرامی در دانشگاه و خارج دانشگاه، در مضامین این اثر صحبتهایی بود و قبل از انتشار تاحدودی در جریان کار بودم.
انتهای پیام