حدود یک سال پیش در چنین روزی، 24 مردادماه، بعد از اینکه گروه طالبان در حملاتی سراسری و بدون روبهرو شدن با مقاومت خاصی توانست کابل را تصرف و اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان را وادار به ترک این کشور کند، افغانستان شاهد دورهای از بیثباتی سیاسی و اقتصادی بوده است.
با وجود تلاشهای گروه طالبان برای به رسمیت شناخته شدن توسط سایر دولتها، همچنان هیچ دولتی این گروه را به رسیمت نشناخته، این درحالی است که با گذشت یک سال از به قدرت رسیدن طالبان مردم افغانستان با مشکلات بزرگ اقتصادی و محدودیتهای اجتماعی به دلیل نوع نگاه افراطی این گروه به مسائلی مانند تحصیل زنان و آزادیهای اجتماعی روبهرو هستند.
کریم پاکزاد، پژوهشگر بنیاد مطالعات بینالمللی و استراتژیک فرانسه و استاد سابق دانشکده حقوق و علوم سیاسی کابل در گفتوگویی که با ایکنا داشت در مورد وضعیت افغانستان یک سال بعد از به قدرت رسیدن طالبان و آینده این کشور صحبت کرد که مشروح آن در ادامه میآید:
ایکنا ـ یک سال از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان سپری شده و این گروه همچنان از سوی هیچ کشوری به رسمیت شناخته نشده است. فکر میکنید بزرگترین دلیل آن چیست؟
دلایل زیادی وجود دارد، ولی مهمترین دلیلی که به رسمیت نشناخته شدن امارت اسلامی افعانستان را توجیح میکند باید در ماهیت این نظام حکومتی و شکل و شرایط به قدرت رسیدن طالبان جستجو کرد.
آنچه که یک سال قبل در افغانستان گذشت از نگاه عقیدتی، سیاسی و ژئوپولتیک حادثهای منحصر به فرد بهشمار میرود. حکومتها یا نظامهایی وجود دارند که از درون انقلاب، کودتا و یا جنبشی مسلحانه بیرون میآیند ولی در به رسمیت شناخته شدن خود در سطح بینالمللی دچار مشکلات غیر قابل حل، حداقل در حوزه نزدیکان و دوستانشان، نمیشوند. حتی کشورهایی هستند که با وجود تغییر حکومت یا نظام، رسمیت یافتن کشور یا دولت تغیر نمیکند.
در نگاه اول، باید تاریخ سی سال اخیر افغانستان را به خاطر داشته باشیم: ظهور جنبش طالبان در سال ۱۹۹۴؛ به قدرت رسیدن آنها برای بار اول در سال ۱۹۹۶؛ روابط تنگاتنگ آنها با سازمان تروریستی القاعده تا جاییکه افغانستان در دوران امارت اسلامی (۱۹۹۶ ـ ۲۰۰۱) به اصلیترین پایگاه نظامی و سیاسی القاعده و رهبر آن اسامه بن لادن مبدل شد و نیز طراحی و اجرای عملیات انتحاری تروریستی ۱۱ سپتامبر در افغانستان و اجرای آن توسط تروریستهایی چون بنلادن که اکثراً تبعه عربستان سعودی بودند.
از این سبب مهمترین دستاورد آمریکا در توافقنامه صلحی که ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ (26 بهمن 98) در دوحه قطر با طالبان امضا کرد و آمریکا به خروج سربازانش از افغانستان تا اول ماه می ۲۰۲۱ (11 اردیبهشت 1400) متعهد میشد، تعهد طالبان به قطع رابطه با شبکههای تروریستی عمدتاً القاعده بود.
بعدها، بهویژه با کشته شدن ایمن الظواهری، در ۳۱ ژوئیه (9 مردادماه)، از طریق حمله پهبادی آمریکا به مهمانخانه طالبان در کابل، شاهد بودیم که آمریکا علیرغم آنکه میدانست که روابط طالبان با القاعده همچنان به قوت خود پابرجاست، به طالبان کورکورانه اعتماد کردند و به امید اینکه فردا همراه با طالبان در افغانستان امنیت و صلح برقرار خواهد شد و از این طریق آمریکا نفوذ خود را در افغانستان حفظ خواهد کرد، کلید دولت افغانستان را به آنها سپردند.
امروز، افغانستان علیرغم اینکه یک کشور فقیر و عقبمانده است، با توجه به موقعیت جغرافیایی و ژئوپولتیک خود، نزدیکی و همجواری با ایران، روسیه، چین، پاکستان، برای سیاست آمریکا در منطقه و در طول تاریخ، چهارراه فتوحات جهانگشایان و امپراتوریها از اهمیت برخوردار بوده است.
ورود طالبان به کابل در ۱۵ آگوست سال گذشته (24 مردادماه 1400) بهگونهای غیر منتظره و حتی خلاف وعدههای شورای کویته که نیروی اصلی در مذاکرات دوحه با آمریکا بود؛ شکست بزرگی برای آمریکا بهشمار میرود و از انتقال صلحآمیز قدرت و تشکیل یک حکومت فراگیر مطابق توافقنامه دوحه خبری نبود. در عوض جهان شاهد ورود نیروهای شبکه حقانی، با شکل و شمایل پشتونهای شرق و جنوب شرق افغانستان که مراکز قدرت شبکه تروریستی حقانی و القاعده هستند، در خیابانهای کابل بود.
در چنین شرایطی به رسمیت شناختن امارت اسلامی طالبان، که هیچ یک از مواد تفاهمنامه دوحه را عملی نکرده، برای آمریکا و کشورهای غربی ناممکن است. نارضایتی افکار عمومی علیه طالبان، بهویژه تبعیض و ستمی که آنها علیه زنان بهکار میبرند نیز عامل مهم بازدارنده در این مورد شناخته میشود. ناگفته نماند که اتحادیه اروپا حتی هنگام مذاکرات آمریکا با طالبان در دوحه در مورد اینکه طالبان به ایجاد یک حکومت فراگیر و پذیرش حقوق شهروندان، بهخصوص زنان، تن بدهند شک داشتند و از مذاکره با طالبان راضی نبودند.
کشورهای منطقه، به غیر از عربستان سعودی و امارات متحده عربی که در رقابت با قطر در تلاش برای نفوذ به افغانستان از طریق طالبان هستند ـ برخلاف آنچه که در دور اول به قدرت رسیدن طالبان گذشت ـ شکست خورده و از سوی دیگر تمام کشورهای منطقه مانند چین، روسیه، ایران، پاکستان، ازبکستان، ترکمنستان و ترکیه در صف اول تأثیر گرفتن از نتایج ناگوار جنگ، رشد افراطیگری و تروریسم در افغانستان خواهند بود.
این کشورها، روابط و گفتوگوهای سیاسی و اقتصادی با طالبان برقرار کردهاند، ولی از به رسمیت شناختن این گروه خودداری میکنند. از یک طرف آنها خواستار ایجاد یک حکومت فراگیر که تمام بخشهای اجتماعی، قومی و مذهبی افغانستان را نمایندگی کند برای به رسمیت شناختن امارت اسلامی ـ به عنوان یک وزنه فشار ـ شرط میگذارند و از طرف دیگر بیشتر از آمریکا و دیگر کشورهای غربی از رشد تروریسم به نام اسلامگرایی در افغانستان میترسند.
این کشورها میدانند که در ماهیت دوگانه طالبان بخش ملی و قومی آنها میتواند از رشد تروریسم (بطور مثال داعش) جلوگیری کند، ولی ماهیت اسلامی افراطی و تعبیر خاص آنها از شریعت و سابقه همکاری با گروههای تروریستی، یک خطر بالقوه است. برای مثال «نهضت اسلامی ازبکستان» که در گذشته نزدیک به القاعده بوده ولی امروز بیش از پیش نزدیک به داعش است، از سالهای دور در شمال افغانستان فعال بودهاند. میتوان از «نهضت اسلامی ترکستان شرقی» در منطقه سینکیانگ چین که اقلیت قومی اویغور در آن زندگی و در شمال شرق افغانستان فعالیت میکنند هم نام برد که برای چین دردسر ساز است.
در این میان، علاوه بر فراگیر شدن امارت اسلامی که خواست اساسی کشورهای منطقه است، بخش بزرگ دیگر جهان، بهویژه اتحادیه اروپا، محترم شناختن اصول حقوق بشر، بهویژه حقوق زنان را پیش شرط بهرسمیت شناختن امارت اسلامی میدانند.
در هیچیک از این موارد تروریسم، حکومت فراشمول، احترام به حقوق بشر و معاهدات بینالمللی، طالبان قدم مؤثری برنداشتهاند. در این شرایط به رسمیت شناخته شدن امارت اسلامی افغانستان، حتی اگر یکی از کشورهای منطقه و همجوار افغانستان باشد، چالش بزرگی برای آن کشور خواهد بود. به نظر من هیچ کشوری بدون تغییر روش طالبان و حداقل دست یافتن به تدابیری که واقعاً به مشروعیت داخلی آنها کمک کند این حکومت را به رسمیت نخواهند شناخت.
ایکنا ـ بزرگترین چالشهای طالبان را در افغانستان چه میدانید؟
مهمترین چالش طالبان چالشی است که تمام جنبشهای مسلحانه، جنبشهای آزادیبخش ضداستعماری، جنبشهای مسلحانه داخلی، انقلاب، قیام ... با آن روبهرو هستند: اینکه چگونه از یک جنبش یا قیام مسلحانه که ماهیت اعتراضی دارد به یک حکومت و اداره یک کشور که با خواست اکثریت مردم همراهی داشته باشد مبدل شوند. چنین چالشی در مورد طالبان چند بُعدی است.
طالبان پیش از تصرف قدرت در آغاز یک جنبش اسلامی است که تعبیر خاص و بهطور افراطی محافظهکارانه از اسلام (شریعت) دارند. آنها حتی برای سبک زندگی مدعیاند که باید مانند صدر اسلام زندگی کرد. در دور اول به قدرت رسیدن آنها، تمام عناصر چه معنوی (حقوق و آزادیهای مردم، حقوق شهروندی، انتخابات)، چه مادی (حضور وسایل و اختراعاتی که در جوامع بدویه عربی وجود نداشت) را ممنوع اعلام کردند. آنها حتی تلویزیون، رادیو و دوربین عکاسی را بهطور سمبولیک به دار میآویختند.
گرچه بیست سال بعد و در جریان جنگ علیه آمریکا در افغانستان آنها با بهکار بردن این وسایل مدرن مانند اینترنت، گوشیهای هوشمند و غیره آشنا شدند و آنها را بهکار گرفتند و نظر آنان در باره چنین «وسایلهای شیطانی» تغییر کرد، اما با وجود آن در بسیاری از مسایل اجتماعی مانند حقوق و آزادیهای زنان هنوز دیدگاه سنتی قرون وسطایی دارند.
در همین زمینه آنها درک نمیکنند که باید به مذاهب اسلامی نه تنها احترام گذاشت بلکه وجود آنها را در جامعه و برای پیروان آن نیز باید به رسمیت شناخت. در کشوری که مردم آن بطور عمده به هواداران مذهب سنی حنفی و شیعه جعفری تقسیم شده و قانون اساسی گذشته هر دو مذهب را به رسمیت میشناخت و روز عاشورا تعطیل قانونی و همگانی بود، تدابیری را اتخاذ کردند که بهجای همزیستی دو مذهب، مذهب سنی حنفی را تنها مذهب رسمی کشور اعلام و عاشورا را از تقویم رسمی مملکت حذف کردند.
نه تنها حامیان توافقنامه دوحه که گذار قدرت به طالبان را ترسیم کرده بودند، بلکه تمام ناظران سیاسی و قومی منتظر بودند که طالبان چه تدابیر و تصمیمهایی اتخاذ میکنند که جنگ بهطور واقعی در افغانستان خاتمه و یک حکومت که از همه مردم متناسب به حضورشان در جامعه را نمایندگی کند، تشکیل میشود. به استثنای استخدام یکی یا دو هزاره و تاجیک در پستهای حکومتی کماهمیت، طالبان عمداً نخواستند به اصل برابری میان تمام بخشهای جامعه پایبند بمانند. آنها عملاً با نام «شریعت» اراده و تصمیم رهبر خود را قانون و مطلقاً قابل اجرا شمرده و عملاً حکومت قومی پشتونها را به نام حکومت همه مردم تحمیل میکنند.
از این دو چالش، چالش سومی و چهارمی بهوجود میآید که چالش در برابر اقتصاد کشور و حصول مشروعیت بینالمللی است. افغانستان در درجه صفر اقتصادی قرار دارد. بعد از تسخیر قدرت که به قیمت فرار رئیس جمهور و رهبران دولتی گذشته صورت گرفت تمام پروژههای اقتصادی بنیادی متوقف شدند.
در زمان جمهوری ساخته شده توسط آمریکا، در حدود ۸۰ درصد بودجه ملی افغانستان را کمکهای خارجی تشکیل میداد. این وابستگی بهحدی بود که حقوق کارمندان دولتی و سربازان ارتش را آمریکا مستقیماً پرداخت میکرد. با سرنگونی حکومت اشرف غنی تمام کمکهای خارجی قطع شد. آمریکا مصارف ارتش افغانستان را که بیش از ۴ میلیارد دلار سالانه بود تقبل میکرد، در حالی که تمام بودجه امسال حکومت طالبان ۳۷۵ میلیون دلار تصویب شده بود.
این مبلغ عمدتاً از حقوق گمرکی و مالیات روی اموال در نقاط مختلف کشور به دست میآید. این چالش به حدی است که ملا یعقوب، وزیر دفاع طالبان و پسر ملا عمر، رهبر سابق طالبان، یک ماه قبل به دیدار تمیم بن احمد آل ثانی، امیر قطر رفت و از وی درخواست کمک مادی برای پرداخت حقوق سربازان طالب و تهیه یونیفورم آنها شد. اوضاع اقتصادی ناگوار در افغانستان، بخش مهم آن محصول مستقیم حکومت طالبان است مانند اخراج دهها هزار زن کارمند از مشاغل اداری و محروم ساختن آنها از درآمد مالی. اینها توسط کمکهای بینالمللی به مردم نیازمند داده شده و تا حدی از شدت آن کاسته میشود ولی عوامل بنیادی آن که ویرانی اقتصادی کشور است همچنان پا برجاست.
ایکنا ـ فکر میکنید مقاومتهایی که در بخشهایی مانند پنجشیر صورت گرفت تا چه حد برای طالبان جدی بوده است؟
این مقاومتها را طالبان جدی گرفتهاند. علیرغم اعلامیههای رسمی، طالبان میدانند که قدرت آنها مشروعیت داخلی ندارد. طالبان بهطور اساسی، علیرغم اینکه در سالهای اخیر در جنگ علیه آمریکا و یک دولت فاسد در میان اقوام دیگر، بهویژه تاجیکها و ازبکها طرفدارانی پیدا کرده بودند، یک جنبش بهطور عمده پشتون است. حمایت از طالبان در میان اقوام غیر پشتون ناچیز است. همان افرادی که در بخشهای تاجیکنشین و ازبکنشین حامی طالبان شده بودند اکنون از آنها روی گرداندهاند. این امر چنانچه دو ماه قبل هنگام قیام مولوی مهدی، تنها فرمانده طالب هزاره و شیعه، علیه دوستان قبلی خود مشاهده کردیم با ارسال نیروهای نظامی توسط طالبان سرکوب شد.
امروز از یکی دو جنبش مسلحانه دیگر علیه طالبان صحبت میشود. مهمترین آن «جنبش مقاومت ملی» است که توسط احمد مسعود، پسر احمدشاه مسعود فقید، در ولایت پنجشیر و مناطق همجوار آن، اندرآب، جریان دارد. احمد مسعود از محبوبیت پدر فقیدش در میان مردم، بهخصوص تاجیکها، برخوردار است و طالبان از وسعت این جنبش ترس دارند.
گزارشهایی که از پنجشیر و اندراب میرسد از زد و خوردها و کشتار مردم ملکی توسط طالبان حکایت دارد. با این همه، پراکندگی و اختلاف میان نیروهای اپوزیسیون، حتی اختلافهای درونقومی، از یک طرف و خستگی مردم از بیش از ۴۰ سال جنگ و خونریزی، در شرایط کنونی نشان از این که این جنبشها بهطور جدی قدرت طالبان را به چالش بکشند، ندارند. همه چیز به تحولات داخلی، اختلافات درونی طالبان، اوضاع اپوزیسیون و تحولات اوضاع در افغانستان وابسته است.
ایکنا ـ به نظر شما وضعیت کنونی افغانستان برای سایر همسایگان چه تهدیدی میتواند باشد؟
سؤال مهمی است. در قدم اول اگر طالبان نتوانند از یک جنبش مسلحانه جهادی بهسوی یک حکومت مسئول بروند، با توجه به جهانبینی افراطی و تعبیر ویژه آنها از اصول و قواعد اسلام، میتوانند خطری برای منطقه و کشورهای همجوار خود باشند.
در حال حاضر یک سال بعد از تصرف قدرت، طالبان در حکومتداری ناکام هستند و دائم میان رئالیسم و رادیکالیسم اسلامی در نوساناند. حضور قدرتمند «شبکه حقانی» از یک طرف که از حمایت سرویسهای اطلاعاتی پاکستان برخوردار است و از طرف دیگر با سازمان القاعده روابط تنگاتنگ داشت و هنوز دارد، میتواند یک فاکتور مساعد برای رشد گروههای اسلامگرا با ماهیت تروریستی مانند داعش، «نهضت اسلامی ازبکستان» و «جنبش اسلامی ترکستان شرقی» متشکل از مجاهدین که علیه تسلط چین در ایالت سینکیانگ مبارزه میکنند و بیشتر به داعش نزدیکاند، باشد.
در حال حاضر چین، روسیه، ازبکستان و ایران با طالبان گفتوگو و دارای روابط نزدیک ولی غیر دیپلماتیک هستند زیرا اعتقاد دارند که طالبان میتوانند برای تغییر خود به یک دولت، با تضعیف سازمانهای تروریستی، حاکمیت خود را در سراسر افغانستان توسعه دهند. ولی این واقعیت را هم نباید از نظر دور داشت که ورای طالبان، رادیکالیسم و سپس تروریسم اسلامگرا در افغانستان زاده شده و طالبان در مجموع دارای اعتقادات افراطی مذهبی آمیخته با ناسیونالیسم به شدت قومی، پشتون هستند.
این ماهیت دوگانه طالبان برای پاکستان هم یک شانس است و هم یک خطر. طالبان افغان، بهویژه گروه حقانی که بسیار با تحریک طالبان پاکستان نزدیک است میتواند میان حکومت پاکستان و ت ت پ میانجیگری کنند. جلساتی هم میان آنها به وساطت سراجالدین حقانی، وزیر طالبان و مرد پر قدرت گروه حقانی، در کابل برگزار شده ولی در عین حال احتمال دارد که پشتونیسم طالبان بیشتر به همبستگی برادران آن سوی مرز (پشتونهای پاکستان) مبدل شود.
این موضوع در سیاست پاکستان در مورد افغانستان یک امر کلیدی است. بعد از تجزیه پاکستان در سال ۱۹۷۱ و ایجاد کشور بنگلادش بهجای پاکستان شرقی، تجزیه پاکستان برای بار دوم برای دولتمداران شبحی ترسناک است. تمایل پاکستان برای نفوذ و حتی کنترل سیاست دولتهای افغانستان که طی ۴ دهه مشاهده شده، سیاست دوگانه آن در مورد مبارزه علیه تروریسم با شریک آمریکاییاش برای جلوگیری از این احتمال بود و هست.
این سیاست افراطی اسلامی آمیخته با ناسیونالیسم پشتون طی یک سال به برخی زدوخوردهای کوچک نظامی در مرزهای افغانستان با پاکستان و ایران و شلیک موشک به ازبکستان توسط متحدین ازبک طالبان منجر شده است.
ایکنا ـ در روزهای اخیر شاهد کشته شدن رهبر گروه القاعده در افغانستان بودیم. به نظر شما این میتواند نشان از اتحاد طالبان با گروههای تروریستی مانند القاعده و داعش باشد؟
بله. حضور ایمن الظواهری در یک مهمانخانه سراجالدین حقانی، وزیر کشور نشانه این است که طالبان، حداقل شبکه حقانی، برخلاف تعهداتشان در توافقنامه دوحه با آمریکا، روابط خود را با القاعده ادامه دادهاند. اعلامیه رسمی طالبان که «ما از حضور الظواهری در کابل اطلاع نداشتیم» هیچکس را متقاعد نساخت.
حتی به قبل از تشکیل رسمی این سازمان تروریستی میرسد، به زمانی که اسامه بن لادن و مجاهدین افغان عمدتاً پشتون، در مبازره علیه ارتش سرخ اتحاد شوروی کمک میکردند. بعد از بهقدرت رسیدن طالبان در سال ۱۹۹۶ بن لادن این حادثه را یک «موهبت الهی» برشمرد و دست به تشکیل القاعده در افغانستان زد.
پایگاههای نظامی برای تمرین اعضا و طراحی اجرای عملیات تروریستی در خارج افغانستان، در اختیار بن لادن و القاعده بود. مهمترین این عملیاتها، حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر در نیویورک و واشنگتن بود که تبعات آن تا در جهان اسلام با خشونت، جنگ، ناامنی و فقر همراه بوده است. بن لادن، سپس الظواهری با ملا عمر و دیگر رهبران طالب بیعت کردند و تا امروز از متحدین وفادار طالبان هستند.
رابطه طالبان با داعش متفاوت از رابطه با القاعده است. داعش یک سازمان تروریستی ولی بینالمللی است و برای قدرت گرفتن در یک کشور (مانند طالبان) بسنده نمیکند. آنها برای یک دولت اسلامی و یک خلافت واحد میجنگند ولی طرز اجرای این عقاید از داعش بیشتر یک فرقه و گروه تروریستی میسازد تا یک سازمان سیاسی.
هواداران داعش نیز محدود به یک کشور نیستند. داعش مانند القاعده در افغانستان بوجود نیامده است. این سازمان ابتدا در عراق برای مبارزه علیه شیعیان که به عقیده آنها مسلمان نیستند و قدرت را در عراق غصب کردهاند و نیز مقابله با جمهوری اسلامی ایران بوجود آمد. در جنگ علیه سوریه، داعش به قدرت خود افزود و دوباره به عراق برگشت. ناگفته نماند که نام داعش (دولت اسلامی در عراق و سوریه) بین آنها حالا رایج نیست و خود را فقط «دولت اسلامی» یعنی جهانی، مینامند.
در افغانستان داعش یک جنبش جدید است. عدهای از اعضای رادیکال طالبان که در سال ۲۰۱۴ مخالف مذاکره حتی غیر مستقیم، با دولت کابل و آمریکا بودند هم خود را هوادار داعش اعلام کردند و در پایان سال ۲۰۱۴ ابوبکر البغدادی، رهبر داعش، پیوستن آنها را به داعش پذیرفت و در تقسیمات منطقهای داعش به آنها ـ «داعش شاخه خراسان» ـ مسئولیت مبارزه در افغانستان، آسیای میانه، پاکستان، هند و دیگر کشورهای این منطقه را داد.
این جنبش بعد از شکست «حرکت طالبان پاکستان» در برابر حملات قوی ارتش پاکستان در همان سال، با فرار رهبران ت.ط.پ به افغانستان، داعش را قدرتمندتر کردند و رقیب طالبان شدند. در یک سال اخیر با ناکامی طالبان در ایجاد یک حکومت مقتدر، باثبات و کاملاً همنوا با تعبیر اسلامی آنها و حتی عاجز بودن طالبان به پرداخت معاش سربازان خود، برخی از اعضای طالبان به داعش پیوستهاند.
اینگونه القاعده دوست طالبان، داعش رقیب طالبان و دیگر گروههای تروریستی گاهی همدست و گاهی برای ارضای چین، روسیه و ازبکستان دشمن طالبان میشوند. در واقعیت طالبان از این گروهها که قبلاً نام بردیم برای اعمال فشار روی این کشورها استفاده میکند، ولی عملکرد طالبان، این کشورها را که تمایل به بهرسمیت شناختن امارت اسلامی طالبان دارند، از این کار باز میدارد.
ایکنا ـ با توجه به وضعیت کنونی افغانستان، آینده این کشور را چگونه پیشبینی میکنید؟
جواب به این سؤال آسان نیست. یک سال بعد از تصرف قدرت از سوی طالبان هنوز دقیقاً نمیدانیم که طالبان چه میخواهد و آیا توانایی تبدیل شدن به یک قدرت ـ دولت با ثبات و با مشروعیت داخلی و شناخت بینالمللی را دارند یا نه؟ نمیدانیم که موضعگیریهای رهبران طالب که میان رئالیسم، مدارا و رادیکالیسم مذهبی و قومی در نوسان است چه اثری در ترکیب و عمل حکومت طالبان دارد؟ نارضایتی بخش عمده مردم، عمدتاً اقوام تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن و سایر اقوام، از عملکرد مذهبی و قومی طالبان چه اثراتی میانه مدت دارد ؟ آیا طالبان میتوانند که حکومت یک قوم را در کشوری که معادلات سیاسی بیشتر روی مناسبات قومی استوار است، روی اقوام دیگر تحمیل کنند؟ آنها مذهب شیعه جعفری را که به حیث یک مذهب رسمی کشور در کنار مذهب سنی حنفی در قانون اساسی جهوریت رسمیت داشت، به رسمیت نمیشناسند و روز تعطیلی دهم محرم یا عاشورا را هم از تقویم رسمی کشور حذف کردند.
مهمتر از همه در کشوری که از نیم قرن به این سو اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بهگونهای است که هیچ دولت واقعاً مستقل بوجود نیامده و هنوز هم موجودیت آن محکوم به تحولات ژئوپولیتیک منطقه و جهان است، در انتظار بهسر میبریم. فکر نمیکنم که جهانی که بعد از حوادث اوکراین و تایوان و رقابت و تضاد روز افرزون چین و آمریکا و تلاش آمریکا برای جلوگیری از اینکه چین به بزرگترین قدرت اقتصادی، تجاری و نظامی که قدرت سیاسی را به همراه خواهد داشت، مبدل شود، در سرنوشت افغانستان بدون اثر بماند.
گفتوگو از محمدحسن گودرزی
انتهای پیام