به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین محمد سروشمحلاتی، از اساتید سطح خارج حوزه علمیه، شب گذشته، 31 خردادماه، به مناسبت شب ولادت امام رضا(ع) با موضوع «تقابل حضرت رضا(ع)و نائبان ناباب» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه میخوانید؛
در دوره زندگی امام رضا(ع) و دوران امامت حضرت، دو واقعه مهم اتفاق افتاده است؛ واقعه نخست جریان ولایتعهدی حضرت(ع) است و واقعه دوم، یک تقابل بین حضرت(ع) با نائبانشان است. در مورد واقعه اول، بحثهای زیادی صورت گرفته است، اما واقعه دوم که بسیار اهمیت دارد، کمتر مورد تامل در این گونه از مباحث عمومی قرار میگیرد و به دلیل اهمیتی که واقعه دوم دارد، از این فرصت استفاده و مطالبی را ارائه میکنم. ائمه(ع) بر حسب شرایط نمایندگانی داشتند؛ مثلاً وقتی که مردم کوفه از امام حسین(ع) دعوت کردند، امام حسین(ع) پیش از حرکت خود، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خود اعزام کرد.
در زندگی امامان دیگر نیز وکلا و نوابی دیده میشود، اما حادثه تلخی که رخ داد این بود که پس از شهادت امام کاظم(ع) گروهی از وکلا و نمایندگان ایشان در برابر حضرت رضا(ع) ایستادند و یک تقابل و جبههگیری به وجود آمد و همین تقابل موجب انشعاب در میان شیعیان شد؛ برخی که امامت امام هشتم(ع) را قبول کردند و عدهای که امامت را قبول نکردند و معروف به گروه واقفه شدند؛ یعنی کسانی که امامت هفت امام را قبول داشتند.
این موضوع تقابل بین نواب و وکلا با امام یک موضوع بسیار جدی است. شگفتآور اینکه جبههگیری و تقابل از سوی کسانی اتفاق افتاد که نمایندگی حضرت(ع) را داشتند و این سمت وکالت را از طرف خود امام(ع) پیدا کرده بودند. یعنی امام کاظم(ع) این افراد را به وکالت نصب فرموده بودند. اشخاص آنها را میشناختند و با وجود اینکه از طرف امام(ع) منصوب بودند اما در مقابل امام(ع) ایستادند.
مسئله این است که انسان در معرض تغییر و تحول و زمانی از وثاقت و ورع برخوردار است؛ لذا از طرف امام(ع) به عنوان وکیل و نماینده حضرت انتخاب میشود و همین شخص که دارای این فضائل اخلاقی است، در زمان دیگر انحطاط پیدا میکند و در برابر امام(ع) میایستد. اما چطور ممکن است چنین تغییری اتفاق بیفتد؟ مگر ممکن است کسی که سمت وکالت و نیابت از امام(ع) دارد منحرف شود؟ علت چیست که کسی که از سوی شخص امام حکم نیابت و وکالت دریافت کرده است اما دچار انحطاط میشود؟
انحراف در وکلا و نایبان ائمه(ع) موضوعی عجیب نیست. بله، ما در عصر و زمان خودمان کمتر با این موضوع روبهرو شدیم و این مسئله کمتر برای ما مطرح شده، اما اگر به سابقه و پیشینه بحث در کلام شیعی مراجعه کنیم میبینیم که مسئله بسیار ریشهدار است. شیخ طوسی کتاب ارزشمندی به نام الغیبه دارد که در موضوع غیبت حضرت ولیعصر(عج) است و به مناسبت، بحث از سفرا و نمایندگان و نواب امام(ع) را هم در این کتاب مطرح کرد. یکی از کارهای شیخ طوسی این است که صفبندی بین دو گروه از سفرای ائمه(ع) را روشن کرد؛ گروهی از نواب ممدوح و گروهی از نواب مذموم.
مگر ممکن است شخصی هم نایب امام(ع) باشد و هم مذموم؟ مگر میشود کسی هم برگزیده امام معصوم باشد و هم منحرف؟ پاسخ این است که آری. در زمانی که شخص توسط امام(ع) برگزیده میشود انسانی صالح و شایسته است، اما آیا تضمینی هست که او صالح بماند؟ آیا اطمینانی وجود دارد که این انسان شایسته در نهایت هم شایسته بماند؟ خیر. نواب و نمایندگان، شأن و مقام عصمت ندارند و عصمت از آنِ ائمه(ع) منصوصِ منصوب است.
هرکسی که نیابت و وکالت یافت، دلیلی بر عصمت او نیست و در کتب کلامی قدما مانند اوائلالمقالات شیخ مفید و برخی آثار دیگر این بحث به صورت مستقل بیان شده که وکالت و نمایندگی عصمتآفرین نیست و اگر کسی نماینده امام شد به معنای آن نیست که در زندگی سقوط نخواهد کرد. سپس شیخ طوسی در الغیبه این دو گروه را از یکدیگر تفکیک کرده است؛ یعنی کسانی که وکالت داشتند و منحرف شدند و کسانی که تا پایان عمر از استقامت عقیده برخوردار بودند. این تقسیمبندی مربوط به کسانی است که نیابت خاص داشتند و مثلاً شخص امام کاظم(ع) به عنوان نماینده خود تعیین کرده است.
با وجود اینکه اینها نمایندگی خاص را داشتند، گاهی اوقات میلغزیدند و منحرف میشدند. اصل مسئله نیابت از ائمه(ع) واضح است و در بین کسانی که نیابت و وکالت پیدا میکنند، گاهی اوقات انحراف به وجود میآید. تا اینجا مسئله جنبه کلی دارد، اما چیزی که در زمان امام رضا(ع) اتفاق افتاد یک جنبه خاص و ویژهای دارد که در اعصار دیگر رخ نداده است و آن این است که گروهی از نمایندگان و نواب امام هفتم که در عصر امام کاظم(ع) سمت وکالت از حضرت را داشتند، وجوه شرعیه را به وکالت از طرف امام از شیعیان دریافت و مصرف میکردند و گروهی از نواب منصوب از طرف امام کاظم(ع) وقتی ایشان به شهادت رسید منکر وفات حضرت شدند.
علت انکار وفات و درگذشت امام(ع) چه بود؟ اینها که نزدیکترین افراد به امام(ع) بودند و مورد وثوق و اطمینان حضرت(ع) تلقی میشدند، شهادت امام(ع) را انکار کردند و قهراً امامت امام هشتم را نیز منکر شدند. دغدغهها گاهی اوقات شبهات علمی است و گاهی شهوتهای عملی. اولین عامل که این گروه از وکلا را به انکار نسبت به وفات امام کاظم(ع) سوق داد این بود که دیدند اگر بخواهند وفات حضرت(ع) را قبول کنند باید امامت امام رضا(ع) را نیز قبول کنند و اگر چنین کنند باید وجوه شرعیهای که در اختیار آنها بوده است به امام بعد تحویل بدهند و برای آنها سخت بود که از این اموال بگذرند. برای تصاحب این اموال راهشان این بود که امامت امام رضا(ع) را منکر شوند و شهادت امام کاظم(ع) را نیز منکر شوند و بگویند امام زنده است و باید این اموال نزد ما باشد تا بعد به خود امام کاظم(ع) بدهیم نه امام بعد.
مسئله احتمال سقوط انسان و شرایطی که برای لغزش انسان پیش میآید مربوط به افراد عادی و شرایط عادی نیست که گمان کنید این افراد دچار طمع شیطان میشوند و به دنبال هوای نفس میروند. خیر، هر کس در هر موقعیتی که باشد امکان این سقوط برایش هست، اما هرکه مقامش بالاتر باشد، امکان ثبوت برای او بیشتر است. در قرآن آمده است که خدا به پیامبر(ص) میگوید برای مردم خبر کسی را بازگو کن که آیاتمان را در اختیار او قرار دادیم، اما این آیات را از او گرفتیم. از طرفی میگوید آیات را دادیم و از طرف دیگر میگوید ما این آیات را گرفتیم که نص صریح قرآن است. شخص از یکسو به اوج میرسد و از سوی دیگر چنان سقوط میکند که آیات از او گرفته میشود. بنابراین، اگر میبینیم افرادی نایب خاص امام(ع) هستند و شخص آنها را امام انتخاب کرده است و منحرف میشوند، شگفتآور نیست. علت انحراف این است که میخواهند موقعیتی را که به دست آوردهاند حفظ کنند.
انتهای پیام