آیتاللهالعظمی آقانورالدین حسینیعراقی به حق عارفی خداشناس، حکیمی هشیار، فقیهی مردمدار و مجاهدی عالیمقدار بود. بین فقیر و غنی، وضیع و شریف تفاوتی قایل نمیشد و هرکس را به نحوی از لطف خود برخوردار میکرد. به جرأت میتوان گفت که هیچکدام از سادات این سلسله و علمای اعلام اراک (اعلیاللهمقامهم) مانند آقانورالدین در دلها جا باز نکردهاند. مقام علمی و معنوی او همه علما و سادات اراک را تحتالشعاع قرار داده است. ارادت به او را باید در ژرفای دل مردم این شهر جستوجو کرد، مردمی که هنوز هم خاطرات او را بر زبان میرانند و از اعماق جان درود و دعای خود را نثار تربتش میکنند.
مرحوم آقانورالدین پس از زحمات و صدمات فراوان و حرکت از اراک به قم و از قم به اصفهان و از آنجا به کرمانشاه رفت. سرانجام مدتی در عتبات عالیات و سپس مدتی در کرکوک و موصل و پس از زمانی توقف در آن منطقه، به استانبول وارد شد و بعد از شش ماه به شهر حلب و از آنجا باز به استانبول و سرانجام به وسیله کشتی انگلیسی، به باطوم برده میشوند و مدتی در باطوم و تفلیس میمانند و در پایان، روسها ایشان را به ایران باز میگردانند.
استقبال زایدالوصف مردم از آقانورالدین
عموم اهالی اراک و حومه که از بازگشت آن اختر دلفروز مطلع بودند، سر راه تجمع کردند و از اراک تا ابراهیمآباد، مملو از رفت و آمد سیل جمعیت استقبالکننده گردید. آنان وقتی کوکبه روحافزای آقای خود را دیدند، اشک شادی از دیدگان به رخسار ریخته و از شادی در پوست خود نمیگنجیدند و بار دیگر اراک و حومه سایه سبحانیخو را بازیافت و روحی تازه در این سرزمین دمیده شد.
اقدامات مؤثر اصلاحی
گرچه محل اقامت و قضاوت و ریاست و راهبری خردمندانه آقانورالدین شهرستان اراک بوده، اما شعاع نفوذ کلام و تأثیر پیام آن مرحوم مختص این حومه نبوده است بلکه این شعاع مرز مکان و زمان را درنوردیده و در سایر بلاد مسلمین نیز تأثیر بسزایی ایفا کرده است. مدارک موجود نشان میدهد که نفوذ معنوی آقا تا بدان حد بوده که علمای طراز اول معاصر ایشان، گاه از این نفوذ با همیاری و مشارکت خداپسندانه این بزرگمرد؛ در جهت اصلاح امور اجتماعی و فرونشاندن شعلههای آشوب و جنجال استفاده میکردند.
اینک جا دارد نامه علمای نجف اشرف، بدون کم و کاست عرضه گردد تا خوانندگان خود به کرسی قضاوت بنشینند و پس از تدبر در کلمات این مرقومه به جایگاه خاص آقانورالدین در قطب استوانهای حوزههای علمیه ایران و عراق پی ببرند و دریابند که آن بزرگوار از دیدگاه مراجع وقت به عنوان امین شرع انور و صاحب امر و دارای نفوذ الهی مطرح بوده تا جایی که او را ملاذالانام (پناه سیاسی و مذهبی و اجتماعی و روحی آحاد اعضای اجتماع) میخواندند و در بعضی از صحنهها خود را رهین منت او میدانستند.
عیننامه علمای اعلام نجف اشرف به مرحوم آقا
جناب مستطاب، ملّاذالانام، قدوةالعلماءالاعلام، آقای نورالدین (سلمه الله تعالی) انشاءالله تعالی همگی در ترویج شریعت مطهره و دعاگویی دولت قاهره به مزید تأیید و تسدید مخصوص خواهند بود.
بعدها بر خاطر علمای دین، بلکه بر ازهان نفوس مسلمین معلوم است که طبقه خارجه مستقلین بلاد محروسه در حمایت دولت و امان ذیشوکت مسلمین تعرض به آنها شرعاً غیرجایز و مرتکب آن، عاقّ اسلام است و هرچند عدم اشتهار آنها به بیع و شرأ و مُسکرات و نحوها من منکر از شرایط ذمّه است، ولی منع آنها از این امور هم برعهده کفایت اولیای دولت میباشد.
امید که انشاأالله تعالی در جسم ماده و فساد عظیم، کمال اهتمام مبذول و اُمنای شرع انور هم، مسلمین را از تعرض آنها به کلی منع خواهند فرمود.
اینچنین در رفع طغیان زنادقه ملعونه بابیه هم در حضور اقدس همایونی، به بذل عنایت انوشیروانی استدعا شده، یقین است قرین اجابت و البته آقایان عظام هم در تسکیت مردم و رفع موجبات آشوب و فساد، کمال اهتمام خواهند نمود و هم اصلاح سایر مفاسدی که منشأ شکایات عمومه شده بود.
از حضور مبارک ملوکانه استدعا میشود و رجای واثق داریم که انشاءالله به اقتضای فرط عطوفت خسروانی، تمامی را اصلاح و عموم علما و نوع رعیت را از هر جهت، آسوده و رهین کمال و امتنان خواهند فرمود. آقایان عظام، طبقات مردم را به شمول مراحم ملوکانه امیدوار و موجبات تشویش را رفع فرمایند.
الاحقر نجل مرحوم حاج میرزا خلیل تهرانی(محمدحسین)، الاحقر محمدکاظم خراسانی ـ محمد شربیانی ـ الجانی، محمدحسین مامقانی، به تاریخ نهم ماه جمادیالاول سال 1321.
شخصیت سیاسی مرحوم آقانورالدین عراقی
با شروع نهضت مشروطیت در ایران، مشروطهخواهان شهر اراک نیز همگام با سایر بلاد دست به اقدامات و تحریکات مخفی و علنی زدند. متعاقب این تلاشها انجمنهای سیاسی، هدایتگر فعالیتهای آزادیخواهان گردیدند. انجمن آذربایجانیهای مقیم اراک، اعتدالیون، برادران رهبر، دموکرات، تدین و از همه مهمتر، انجمن ولایتی به ریاست مرحوم آقانورالدین شتاب و عمق بیشتری به نهضت عمومی مردم بخشیدند. این انجمنها بعد از به توپ بستن مجلس تعطیل شدند. شخصیت بزرگ مذهبی آقانورالدین در انجمن مذکور، مانع از آن میشد که نسبت به اعضا و طرفداران انجمن، جسارت و یا تعرضی صورت پذیرد.
قضیه عرب جارچی
از وقایع معروف زمان مرحوم آقانورالدین، قضیه عرب جارچیست. این فرد بیشرمانه، قرآن را آتش میزند و مردم به نشانه اعلام انزجار و اظهار تأثر، مغازهها را تعطیل میکنند و مسئولین دولتی را به عکسالعمل در برابر این جنایت فرا میخوانند که متأسفانه تلاش مردم بیاثر میماند. لذا به آقانورالدین متوسل میشوند، معظمله نیز مسئولین مربوطهی حکومتی را به دستگیری عرب جارچی فرمان میدهد، اما آنان عذر میآورند و میگویند: فرار کرده!
آقا جواب میفرستد که فرار یعنی چه؟ او باید دستگیر شود! سرانجام او را دستگیر میکنند و نزد آقا میفرستند. آقا میگوید: عرب جارچی تو هستی؟ میگوید: بله. آقا میگوید: تو که قرآن را آتش نزدهای؟ (این شیوه، شیوهی بازجویی روش جدش علی(ع) را به خاطر میآورد) و باز میفرماید: چه کسی وادارت کرد؟ پول، اشخاص، نادانی و ... میگوید: نه! با اختیار خودم و بدون اکراه و اجبار این کار را انجام دادهام، دفعه سوم آقا میپرسد: چرا؟ (آقا سعی داشته که او با عدم اقرار تبرئه شود تا آنچه بین خود و خدایش هست را بعداً اصلاح کند و به هوش آید). میگوید: دلیلی نداشته جز اینکه خودم خواستم با اختیار این کار را بکنم. در اینجا که عرب جارچی شقاوت و قساوت و تیرهروزی را به حد اکمل میرساند و تلاشهای آن بزرگوار نسبت به تبرئه شرعی او بینتیجه میماند، دستور اعدام او را صادر میکند و این حکم در میدان اراک عملی میشود.
لازم به یادآوری است که در اینباره، برخی پا را فراتر نهادهاند و قائلند که اعدام او علاوه بر آتش زدن قرآن، به خاطر مرتد و منسلک شدن به فرقه بهائیه و لطمه او به دین مبین بوده است.
حادثه سلیمان
اجمال این حادثه را مرحوم دهگان در نور مبین چنین نگاشته: حادثه سلیمان، یکی از حوادثی است که عدهای با گناه و بیگناه در آن حادثه به تیر بلا گرفتار آمدند. از علل سیاسی آن که صرفنظر شود، در ظاهر قضیه چنین نمودار است که، سلیماننامی از نوکرهای سابق حاج نایب یوسفخان که در زمان حادثه در ردیف اطرافیان صمصامالممالک در آمده بود، به همراهی چند نفر از جمله: عباس سیلاخوری به خانه کوچک هاشمبیک هجوم کرده و بعد از اعمال شنیع، اموال او را به تاراج بردند. هاشم به مسجد مرحوم آقانورالدین رفته و در حین دعای شب احیا، تظلم نمود.
آقای کربلایی محمدزمان، نوکر سابق حاج رضاخان، با عدهای مأمور تحقیقی کردند که در خارج انتشار یافت. آقا اجازه جهاد دادند، مردم روبه منزل هاشم برده و از آنجا چون برف کمی آمده بود، راه را گرفته و از خانه سلیمان، نزدیک شهرداری فعلی سر درآوردند. دزدها از درون و سر و صدای مردم از بیرون، منجر به تیراندازی و قتل چند نفر گردید. در نتیجه دو نفر از اهالی کشته و همه دزدها گرفتار شدند و بعد از قتیل فجیع آنان را کشانکشان تا درِ مسجد آورده و در آنجا به چاه حمام ریختند.
یکی از دزدها کشته نشده بود که لطفاللهخان نوکر سابق حاج آقا محسن رسید و با تیر، مغز او را پریشان و به رفقای سابقش ملحق ساخت. این شخص به نام عباس از مردم سیلاخور، از توابع بروجرد که به هفت جدّ اصغر قاتل معروف بوده است. فردای آن روز، بین دو دسته حصار و قلعه، جنگ درگرفت و سه نفر هم کشته شد. وقوع این حادثه تقریبا مقاومت شدیدی بود که اهالی در مقابل دزدان مهاجم کردند و با پایمردی خود از تهاجم دزدیهای دستهجمعی، جلوگیری کردند.
برگرفته از کتاب اویس زمان و نور عالمان تألیف داوود نعیمی
انتهای پیام