به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، نشست «تشیع علوی، تشیع صفوی» امروز 9 دی، با حضور و سخنرانی مصطفی مهرآیین، عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، محمدعلی مرادی، پژوهشگر علوم اجتماعی و فلسفه، رحیم محمدی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع)، حسن محدثیگیلوایی و محمدباقر تاجالدین، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد برگزار شد.
شریعتی؛ منادیگر امید
مهرآیین به ارائه مقاله خود با عنوان «تشیع علوی به مثابه مجموعهای از چیزهای خرد و کوچک» پرداخت. وی در آغاز سخنانش گفت: شریعتی به سان بنیامین، گذشته دینی و فرهنگی ما را میکاود تا از میان انبوه ویرانه نشانههایی از امید، امور ناتمام، یا به زبان آگامبن آنچه در گذشته جا مانده است را بیابد و آن را مایه بازخوانی انتقادی و امیدوارانه امروز ما قرار دهد.
وی افزود: علی(ع)، حسین(ع)، حسن(ع)، فاطمه(س)، زینب، ابوذر، سلمان شهادت، خون، رسالت، پیام، اجتهاد و ... همگی، در میان مجموعه تاریخ شیعه و عناصر دینی آن، چیزهای کوچکی هستند که شریعتی با جای بخشی جدید به آنها سعی در پاک کردن گذشته دارد. این عناصر قاعده اسلام را شکل نمیدهند. آنها استثنایی بر تشیع یا اسلام صفوی هستند. شریعتی به گرآوری لحظههای امید میپردازد و سعی میکند هنر گردآوری چیزهای کوچک با ارزش را به ما بیاموزاند تا ما همواره با امید مسلمانی بورزیم.
شریعتی و طفره از تاریخ
در ادامه این نشست مرادی، گفت: در شریعتی میتوان همهچیز دید. شریعتی اندیشه انتقادی نیست و ما به اندیشه انتقادی نیاز داریم. پرسش ما پرسش حال و آیندهمان است. پرسش باید به حال و آینده فکر کند و الا عتیقهشناسان بحث را هویتی میکنند. آنها معتقدند ما همه چیز داریم. سنخ بحث من هویتی نیست. بحث هویتی در حوزه نظر منفعل و در حوزه عمل خشمگین است.
وی افزود: یک ایرانی چگونه میتواند انتقادی فکر بکند. دوگانه نظم و بینظمی در یونان وجود داشته است. دوگانههایی که در تمام تاریخ تفکر بشر وجود دارد. چگونه میتوان مصلحت یا وظیفه داشت. در این کتاب شریعتی به حرکت و نهاد فکر میکند. این دغدغه فرانکفورتیها بود که چگونه میتوان در پارادوکسها فکر کرد.
پژوهشگر علوم اجتماعی و فلسفه ادامه داد: فرانکفورتیها دو جنبش انقلاب اکتبر و فاشیسم را دیده بودند از این رو حواسشان بود که توده در خیابان نیاید که از درونش استالین در میآید. ما به تاریخ خودمان نگاه کنیم. اینکه در منطقه خاورمیاننه وقتی توده مردم به خیابان میآیند، به جز ویرانیهای موجود وضع ویرانتر نخواهد شد. فرانکفورتیها میدانستند که نمیتوان انقلاب داشت. اندیشه انتقادی خودش عمل است و در این دوگانهها در یک طرف نایستاد و اینکه چگونه در پارادوکسها زندگی کند و بین صندلیها بنشیند. ریشههای این تفکر برای خرد جدید است.
وی تصریح کرد: اگر کسی کانت را به درستی بخواند، میداند که ما مجبوریم که در قضایای جدلیالطرفین باید بدانیم دانش خود خرد است. فرانکفورتیها از کانت این را گرفتند.
مرادی ادامه داد: ما یک میل به نهاد و یک میل به جنبش داریم. جایی گفتهاند سرمایهداری و سوسیالیسم کنارهمند و اگر یکی را حذف کنی توتالیتاریسم ایجاد میشود. ذهن باید در مخمصه زندگی کند. با ایجاد وحدت کثرت از بین میرود. در خاورمیانه باید کوشش کنیم چنین آگاهی ایجاد شود.
پژوهشگر علوم اجتماعی و فلسفه تصریح کرد: مفهوم در بنیاد خود سرکوب دارد اما خرد راهی جز مفهوم ندارد. اگر کسی آدورنو میخواند باید آلمانی بداند. در آلمانی این پارادوکسها در لغات وجود دارد. حرفهای بیسر و تهی آقای اباذری زد که انسان خجالت میکشد که یک استاد دانشگاه چنین حرف میزند. اینکه شیعه یک حزب تمام است و این حرفها را حزب توده هم میزد. خجالت بیشتر این است که ایشان خود را مکتب فرانکفورتی میزند.
وی افزود: شریعتی در حسین وارث آدم ظرفیتهایی برای تاریخ جبران به دست میدهد یعنی باید تاریخ فرودستان را بنویسیم، کسانی که صدایشان را کسی نشنیده است. زنانی که در تاریخ کشته شدهاند و صدایش هم در نیامده است. این تاریخ جبران است. اگر تاریخ تاریخ پیشرفت است، هنرمندان، شاعران و ... تاریخ جبران مینویسند.
مرادی با طرح این پرسش که آیا شریعتی در «تشیع علوی و تشیع صفوی» تاریخ جبران نوشته است، گفت: در دوران شاه کم کم میخواستند ساختاری برای دولت ملی درست کنند. برخی به دنبال آن رفتند دوران صفوی را بازتولید کنند و دین دو ملت را تلفیق کنند و بتوانند از آن حماقت دولت بسازند. در جشنهای فرهنگ و مردم اصفهان چنین مفهومی بود. آلمانیها نوشتهاند که اولین دولت مدرن در ایران دولت صفویه است. شریعتی میگفت که چرا اینها با عثمانی متحد نشدند و مفهومی از جهانوطن اسلامی ارائه داد.
وی افزود: یکی از چیزهایی که گروندگان داعش در آلمان میخواندند کتابهای شریعتی بود، زیرا در آن احیای اتحاد اسلامی بود. آیا این با اندیشه انتقادی سازگار است؟
پژوهشگر علوم اجتماعی و فلسفه با بیان اینکه پرسشهای ما در این کشور اساسی است، گفت: آیا ما میخواهیم کمک کنیم ساختارهایمان موثر باشد؟ ما باید نقد را سازمان دهیم. شریعتی اگر میخواهد موثر باشد، باید از جلسات فاصله بیابید. باید قبول کنیم شریعتی شکست خورده است. امروز باید بفهمیم کجا شکست خوردهایم.
مرادی افزود: ما از تشیع سه مفهوم صفوی، ایرانشهری و انتقادی داریم. ما به جریان انتقادی نیاز داریم. ما باید ببینیم که جهان هگلی است و نمیتوان آن را قبول کرد و نمیتوان از جهان هگلی خارج شد و باید در کرانه آن را نقد کرد. ما باید از سخنرانی که شریعتی هم به آن میپرداخت، رها شویم و نیازمند کار علمی هستیم.
وی ادامه داد: ما به یک کار بنیادین نظری و کاری عملی نیازمندیم. باید از کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی دوری کنیم، این کتاب سخنرانی است که در آن عوامفریبی میکند. بخشی از حرفهای سلفیون را شریعتی میزند. این کتاب از جنبه محتوایی در وجه علوی ایستاده و وجه ساختارمندی صفوی را نقد میکند. صفویان باید فلسفه را احیا میکردند اما آن را تضعیف کردند و ملاصدرا در این دوره آواره شد. شریعتی نمیتواند مشکلات ساختار صفویان را شناسایی کند.
پژوهشگر علوم اجتماعی و فلسفه تصریح کرد: نگاه به سنت دینی ایران که بزرگترین آنها سنت اسلامی است، همواره مورد مناقشه بوده است که چه سان میتوان این سنت دینی و اسلامی را خوانش کرد یعنی اینکه چگونه این دین در سرزمین پهناور ایران تناور شد، این نوع نگاه نیاز به دورنمای خاص دارد، تا که دریابد که نقاط اوج و فرود این سنت در بستر تاریخ ویژه خود چه سیری را دنبال کرده است. این نگاه مستلزم داشتن دیدگاه انتقادی خاص است که بتواند از یک سو به ابعاد ایرانی و از سوی دیگر به ابعاد اسلامی توجه کند و با وارد کردن عنصر زمان در مقاطع متفاوت برای این اسلام ایرانی معاصر بودن را رقم بزند.
مرادی با بیان اینکه شریعتی در این اثر بواسطه عدم دیدگاه انتقادی میکوشد فرمی از دانش را طرح کند که این دانش بیشتر پیکار سیاسی است، گفت: او با این کار میخواست نیروهای معین را بسیج کند تا در مسیر آن به اهداف سیاسی برسد، اما این دیدگاه همواره در حال ساختن دوگانه است که بتواند با سیاه سپید کردن و با دیو، پری ساختن پدیدههای تاریخ جبهه خود را ساماندهی کند و پیکار سیاسی خود را به پیش برد. او از یک سو این تلفیق ایرانی و اسلامی بودن را که در دوران صفویه صورت گرفته است، نقد میکند، اما جایگزین آن گونهای از اسلام که زمان و فضا ندارد.
مرادی تصریح کرد: او در صدد صورتبندی گونهای از دین فراملی است و این دیدگاه نه یک دیدگاه تاریخی، بلکه دیدگاهی است که بواسطه طفره رفتن از دیدگاه تاریخی زمان و مکان را نمیشناسد و از این رو با واقعیت جامعه و تاریخ ایرانی نمیتواند نسبتی جدی برقرار کند و از این رو نمیتواند آگاهی خاصی را رقم بزند و آن آگاهی که منتقل میکند، آگاهی کاذب است.
شریعتی و الهیات رهاییبخش
در ادامه این نشست محمدباقر تاجالدین، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد با عنوان شریعتی الهیات رهاییبخش به سخنرانی پرداخت. وی در آغاز سخنانش گفت: شریعتی در این کتاب شبکه نظری، مفهومی و گفتوگویی ایجاد کرده است. شبکه مفهومی این کتاب از دل شرایط فرهنگی، اجتماعی و تاریخی ایران استخراج شده است تا برای مخاطبان ایرانی آشنا باشد.
تاجالدین ادامه داد: شریعتی در شبکه نظری، نظریاتی مانند استحمار، بازگشت به خویشتن و ... را به صورتی خلاقانه تلفیق کرده است. وی در این کتاب سعی میکند گفتوگویی بین فرهنگ ایرانی و غربی ترتیب دهد.
وی تصریح کرد: برخی از نقدها از جمله عدم مستند و دقیق بودن بر این کتاب وارد است. همچنین او برخی از مفاهیم را هم هم ربط میدهد که با هم سازگاری ندارند.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد، تصریح کرد: الهیات رهاییبخش از جدیدترین نظریات الهیات مسیحی است که در آمریکای لاتین شکل گرفته و سپس به آفریقا و آسیا گسترش یافته است. در این الهیات وظیفه کلیسا مقابله با ظلم و همراهی با مستضعفان و فقراست و بر ضرورت فقرزدایی از طریق مبارزه و آموزش پافشاری میکند. از نظر الهیات رهاییبخش نجات از طریق عدالت اجتماعی و حضور اجتماعی دین میسر است.
تاجالدین افزود: مشکلاتی از جمله استعمار خارجی و استبداد داخلی در آمریکا لاتین راه رهایی را برای مردم دشوار کرده بود. الهیات رهایی بخش در ابتدای به ساکن وجه سلبی داشته است تا وجه ایجابی. از سوی دیگر الهیات رهاییبخش پاسخی دینی برای شرایط نامناسب موجود اقتصادی و اجتماعی بود. کشیشان و متالهانی به وجود آمدند که پا به پای مبارزان سیاسی دست به نظریهپردازی دینی در مبارزه زدند. آنها کوشیدند ایمان مسیحی و عشق به همنوع را موتور محرک رهایی از ظلم و ستم سازند.
وی افزود: مولفههای این الهیات عبارت است از نجاتدهندگی دین در همه ابعاد، نفی تقدیرگرایی و ارزش فقر به عنوان آزمون الهی، توسعه عدالت توسط کلیسا، آزادسازی جامعه از استعمار خارجی و استبداد داخلی، مخالفت کردن با این اصل که کار مسیح به مسیح و کار قیصر بر عهده قیصر است، آرمانهای مشترکی مانند عدالت با جنبشهای دست چپی و مبارزه با سکولاریسم مذهبی و جدایی نهاد دین و دولت.
تاجالدین با بیان اینکه برخی معتقدند در کشورهایی مانند ایران تلاش شده است تا از الهیاترهایی بخش استفاده بکنند که دکتر شریعتی از این دست است، گفت: فردی به نام هدین در کتابی با عنوان الهیاترهایی بخش علی شریعتی مفاهیم غربی در اسلام انقلابی شیعه به این مسئله پرداخته است. هدین توضیح داده است: علی شریعتی به عنوان پیشروترین نماینده الهیاترهاییبخش در جهان اسلام است. جنگ رهاییبخش الجزیره در جریان بود، چهگوارا برای حقوق فقرا مبارزه میکرد. ماسینیون در خصوص عرفان ایرانی مینوش، شریعتی یک سنتز بینرهایی بخشی اسلام، آزادی اگزیستانسیالیستی و عدالت سوسیالیسم را شکل داد.
وی افزود: دیدگاه شریعتی در خصوص انسان الهیات رهاییبخش او را بیان میکند. شریعتی انسان را آزاد، آگاه و آفریننده میداند و معتقد است انسان نباید در زیر یوغ استمعار استحمار و استبداد باشد. این کار به بهترین صورت در کتاب «تشیع صفوی و تشیع علوی» انجام شده است.
شریعتی، دین و تجدد
در ادامه این نشست رحیم محمدی به بیان مطالب خود با عنوان «تاریخ اجتماعی دین د ایران معاصر با نگاهی انتقادی به رویکرد علی شریعتی در تشیع علوی و تشیع صفوی» پرداخت، وی در آغاز سخنانش گفت: حوزه کار من جامعهشناسی دین است.
وی ادامه داد: شریعتی در معاصرت ایرانی جایی دارد که در نسبت با پیشینیان و پسینیان دارد. دین در ایران معاصر چه کرد و الان چه کار میکند؟ رویکرد من تاریخ اجتماعی است. تاریخ برای ما ایرانیان مفهومی مبهم دارد. تاریخ اینجا وقایع تاریخی نیست. کسانی گفتهاند که دین یک مقوله فرازمان و فرامکان است. البته از میان متکلمین چنین سخنی بیان شده است، اما کسی که این حرف را گفته است تاریخ را نمیشناسد. هر چه انسانی است در تاریخ است و فرازمان نیست.
محمدی تصریح کرد: مسبوق بودن در معرفت ما به تاریخ ارجاع دارد. اینکه دین بیرون از تاریخ و فرامکان است میتواند بیان شود اما از منظر من سخن روایی نیست. در دین نوعی استعلا وجود دارد، اما آنچه که با دین طرف حساب است انسان است که موجودی تاریخی است. وقتی دین با انسان زندگی میکند، به چیزی در تاریخ بدل میشود. دکتر سروش نیز مقولهبندی از دین کردهاند. ایشان میگویند دینداری سه نوع معرفتاندیش، طریقتاندیش و شریعتاندیش دارد و این نوعی دستهبندی نظری است و معطوف به تاریخ نیست و بنده با آن کار ندارم. معمولا چون تشیع پس از دوره صفویه دین اکثریت شد موضوع ما این تشیع است.
وی افزود: در قرن شانزدهم میلادی نوعی تغییر دین در ایران روی دارد و اکثریت مردم ایران از تسنن به تشیع روی آوردند. در همین زمان در اروپا تجدید دین میشد و لوتر متعلق به این دوره است. این دو تغییر دین به دو جای متفاوت منجر شدند. در ایران این تغییر دین تغییر از یک وجه سنت به وجه دیگر سنت بود اما در تغییر دین اروپا، گویا خوانشی از دین بود که دین از دنیای سنت خارج شود و تبعات این کار چنانچه وبر مطرح میکند بود.
وی با بیان اینکه ما سه نوع دین در تاریخ ایران معاصر داریم، گفت: دوره ورود به تجدد را باید تا دوران صفویه تعقیب کرد. نخبگان ایرانی 500 سال است که یک سختی را تجربه میکند. این یک سنگینی غیرقابل وصفی داشته است. این طور نیست که با ورود تکنولوژی ما مدرن شده باشیم. این گذار هنوز ادامه داد.
وی ادامه داد: وجه اول دین در ایران وجه سنتی بر مبنای جهانبینی سنتی بود که در دوره صفویه اتفاق افتاد. پرسش امروز این است که آیا سنت میتواند در دنیای جدید ادامه بیابد؟ شکل دیگر دین در ایران به تدریج با خود تجدد شکل گرفت که دینداری جدید بود. انسان ایرانی داشت آرام آرام و با سختی رابطه خود را با خدا و عالم معنا تازه میکرد. نوعی چموشی، نقد و تردید به انسان ایرانی دست داده بود. این نوعی دینداری جدید بود. امروز این دینداری را میتوان دینداری کلانشهری دانست. کلانشهر مصداق استقلال مدرنیته ایرانی و تعین معاصرت است.
محمدی افزود: کسانی از دینداران دنیای سنت، نگران از دست رفتن دین بودند از این میان میتوان به جمالالدین اسدآبادی اشاره کرد. او پرسید آیا دین ممکن است؟ بنابراین در این میان کسانی پیدا شدند که به احیای دین بیاندیشیند و دغدغه حفظ داشته باشند و شریعتی در این سنت است. اینها محافظهکاری حفظ دین داشتند. اساسا اینها دنیای جدید را دنیای سکولاریسم میدانستند.
وی تصریح کرد: وقتی نوبت به شریعتی رسید او خواست خوانشی از دین بدهد که دنیایی برای انسان ایرانی بسازد. این خوانش اسلام سیاسی است. من این را دین ایدئولوژیک میخوانم. او صریحا میگوید باید دین را ایدئولوژی بکنیم. اما او دین و ایدئولوژی را چه میفهمید؟
وی با بیان اینکه ایدئولوژی یک نظام معنایی است، گفت: در چنین خوانشی دنیا نظم دارد. ایدئولوژی یک جهانشناسی و انسانشناسی داشته و معطوف به عمل و حل مسئله است اما آیا ایدئولوژی همتراز نظامهای معنایی دیگر است؟ اینجا بحثهای دیگری پیش میآید و گاهی با فلسفه، علم و دین مقایسه میشود.
محمدی ادامه داد: دینداری جدید که با تجدد ایرانی پیوسته است با سوبژه، انسان صاحب پراکسس یا عمل تغییردهنده جهان، فرد مستقل و تمایزیافته همراه است. انسان ایرانی میخواهد نظامات عالم را ویران کند و از نو بسازد. این انسان مدرن یا سوژه، کیست و جهان را چگونه میفهمد. انسان مدرن مقهور مخلوقات خود میشود و سوژگی عصر روشنگری که میخواست نظامات عالم را ویران کند، مقهور نظام سرمایهداری میشود. جامعهشناسی از این رو مقهور اسطوره نظم و وحدت است. ما گویا طبیعتا و فطرتا میخواهیم نظمی باشد، جامعهشناسی این را همواره توضیح میدهد.
وی تصریح کرد: وقتی اسطوره نظم چیره است انسان مقهور است. اگر میخواهیم تجدد را بفهمیم باید انسان جدید ایرانی را بفهمیم. انسان مدرن در تجدد آگاهی نظم جدیدی را دارد که خصلتهای خاصی دارد. دومین ویژگی در انسان مدرن است، تجدید اراده است. اراده چیزی است که عمل را ممکن میکند، سوم خصوصیت تجدید کنش است. وقتی سوژه تجدید آگاهی کرد و گفت که گفته است که من رعیتم و او پادشاه است، نسبت خدایگاهی و بندگانی به هم میخورد. اگر امروز به کسی بگویی رعیت، بر میآشوبد و همه ما امروز خود را شهروند و صاحب حق میدانیم. انسان مدرن ایرانی میپرسد دین، مسجد، روحانی و ... چیست؟ اینجاست که دین ایرانی تجدید میشود.
شریعتی موثرترین روشنفکر ایران
حسن محدثی دیگر سخنران این نشست در ارائه مقالهاش با عنوان «تبیین مسخ تشیع: سویه سلبی اصلاحگری شریعتی»، گفت: بارها گفتهام که شریعتی یک نظریهپرداز اجتماعی و صاحب نظریه جامعهشناختی است.
وی ادامه داد: شریعتی میکوشد از یک دانش تجربی فراتر رفته و وارد بحث هنجاری میشود. فمینیسم و مارکسیسم نیز در حوزه نظریه اجتماعی و هنجاری هستند. در این رویکرد جامعهشناس از توصیف فراتر رفته و به وجهی سلبی یا ایجابی در خصوص جامعه نظر میدهد.
محدثی افزود: شریعتی انتقادی بود. نقد در اینجا در سنت هگلی-مارکسی است. نقد در این سنت برابر است با نفی یک وضع اجتماعی. نمیتوان انتظاری را که از یک نظریهپرداز جامعهشناسی داشت، از یک نظریهپرداز اجتماعی هم درخواست کرد.
وی تصریح کرد: نظریهپرداز اجتماعی زندگی خود را به خطر میاندازد. شریعتی دنبال عناصر مختلف برای چسباندن به هم نبود، او متفکر دینی است که میراث مشخصی دارد. نظریهپرداز اجتماعی برای اینکه بتواند پروژه خود را پیش ببرد فرمی از زبان را انتخاب میکند. کسانی که در قبال شریعتی احساس تحقیر میکنند، او را خطیب میدانند و با این کار احساس تحقیر خود را التیام میدهند.
محدثی ادامه داد: تشیع علوی و تشیع صوفی در سال 59 صد هزار نسخه منتشر شده و تا کنون کتبش میلیونها نسخه منتشر شده است. فرم او برای تاثیرگذاری جواب داده است و او تاثیرگذارترین روشنفکر ایرانی بوده و روشنفکر ایرانی که جهانی شود ما نداریم. او در زمان خود مورد نقد قرار میگیرد که او فقط حرف میزنی که میگوید حرف من هم نوعی کنشگری است.
وی افزود: نظریهپرداز اجتماعی روایتی از تاریخ معاصر خود تولید میکند برای تغییر آن. قصد او تاریخ نویسی نیست. روایت او را میتوان توسط منابع تاریخی تایید کرد. شریعتی مثلا میگوید حکومت صفوی حکومتی است که فره ایزدی را از ایران باستان و نور محمدی را از اسلام اخذ کرده و آن دو را آمیخته تا برای خود مشروعیت بسازد. راجر سیوری در کتابش در خصوص ایران عصر صفویه این را با رویکردی تاریخی تایید میکند.
وی تصریح کرد: شریعتی با تکیه به میراث دینی میخواهد نظریه اجتماعی بدهد، برای این کار او باید به بخشی از میراث تکیه کند و بخش دیگر را نقد کند. راه او از متالهین لیبرالی چون سروش و شبستری متمایز است. آنها به دنبال مدلسازی و عقلانیسازی دین هستند. متفکر لیبرال با وجه اجتماعی دین مشکل دارد. در تفسیر سروش از اسلام دین به عرفان تقلیل مییابد و پیامبر به کسی تقلیل داده میشود که معرفت جدیدی ارائه میدهد. در این دینداری تودهها مخاطب نیستند. نزد سروش تودهها با قرار گرفتن ذیل دینداری معیشتاندیش تحقیر میشوند. اسلام شریعتی اسلام انتقادی است که میخواهد جامعهای برای انسان آزاد بسازد. از تفکر شریعتی جماعت کنشگر در میآیند که منتقد وضع موجودند و با فقر و نابرابری کنار نمیآیند. اما در نزد آقای شبستری اسلام و پیامبر وضع اجتماعی کار نداشت و قرار نبود جهان را تغییر بدهد و بردگان را آزاد بکند. در عمل سخن پیامبر براندازانه بود. کسانی که مقابل پیامبر بودند اساس قدرت زمانه بودند.
محدثی با بیان اینکه شریعتی تشیع صفوی را تشیع دولتی میداند، گفت: او نظام دینی را نقد میکند که او را تکفیر کرده است. او بزرگترین شخصیتهای علمی شیعه را نقد میکند که پدرش او را نصیحت میکند. نقد او نقد دین دولتی است که میراث اسلام را به میراثی محافظهکارانه و اسطورهای تبدیل کرده است.
وی ادامه داد: او از طریق نقد دینی میخواهد نقد اجتماعی بکند. یکی از مهمترین مسئلههای این کتاب نزاع بین تسنن و تشیع است. او نشان میدهد که حکومت صفوی بود که نزاع این دو مذهب را نهادیه کرده و مسلمانان را درگیر یک نزاع دائمی کرد و به جای اینکه در کنار عثمانی بر علیه استعمار بایستد با او جنگ میکند. وی خلافت عثمانی را نیز نقد میکند که نماینده تسنن اموی است.
محدثی در پایان گفت: این کتاب نقد دین نهادیه است که متولیانی دارد. او هزینه تکفیر را به جان خرید. او عالمان صفوی در زمان خود را ذکر میکند. در نظر شریعتی تشیع یک حرکت انسانی برای عدالت و آزادی است. از نظر او هر جا انسانی از آزادی و عدالت حرف میزنند، شیعه آن را تایید میکند. سه گروه با این کتاب مشکل دارند؛ مدافعین تشیع صفوی، مدافعان استبداد دینی و مخالفان حضور اجتماعی دین.