به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین علی نصیری، استاد فقه و تفسیر حوزه علمیه، در یادداشتی بیان کرد که عشق و عرفان در دعاها و سخنان امام حسين(ع) به ويژه در لحظات پيش از شهادت به صورت تام تبلور يافته است. متن این یادداشت به شرح زیر است:
درباره خاستگاه عرفان اسلامى و مطابقت يا عدم مطابقت مبانى آن با آموزههاى وحيانى از ديرباز ميان متفكران مسلمان اختلافنظر وجود داشته و دارد. دستهاى عرفان را متأثر از گرايشهاى رهبانى آيين مسيحيت معرفى كردهاند. شماری از صاحبنظران مسلمان و نيز برخی از خاورشناسان، خاستگاه تصوف اسلامی را رويكردهای رهبانی و عرفانی در ميان نوافلاطونيان، هندوان، ايران باستان، تركستان يا ساير مليتها، فرهنگها و مناطق دانستهاند.
اما در برابر این دیدگاه، افزون بر خود صوفيان، شمار زيادی از انديشوران ريشه اصلی پيدايش تصوف را آموزههای اخلاقی و معنوی قرآن و روايات و سيره زاهدانه پيامبر(ص)، حضرت امير(ع) و شماری از صحابه پيامبر(ص) دانستهاند. بر اساس این نگرش، عرفان اسلامى برخاسته از متن آيات و روايات و مُلهم از آموزههاى وحيانى خواهد بود. دفاع از عرفان و عرفا از ويژگىهاى اين دسته است.
عشق و عرفان در دعاها و برخى از سخنان امام حسين(ع) به ويژه در لحظات پيش از شهادت به صورت تام تبلور يافته است. از نمونههای آن دعای عرفه است و از زيباترين دعاهاى شناختهشده محسوب میشود كه آموزهها و معارف فراوانی دارد. اين دعا به دو بخش اساسى تقسيم میشود: در بخش نخست كه بخش عمده دعا را تشكيل میدهد، امام(ع) بسيارى از نعمتهاى مادى و معنوى انسان از آغاز آفرينش و در مسير زندگىاش را برمیشمرد و پيوسته بر عدم امكان سپاس اين همه نعمت خداوند پاى میفشارد.
در بخش دومِ دعا ناگهان لحن سخن امام(ع) تغيير میكند و از مرحله حكمت پا را فراتر گذاشته با زبان عرفان با خداوند به گفتوگو میپردازد و صراحتاً راه نخست، یعنی رهنمون شدن به خداوند از رهگذر آیات و آثار را ناکارآمد و كملطفى در برابر خداوند میانگارد. در بخشی از این دعا چنین آمده است: خدايا! من در غناى خود فقيرم پس چگونه در فقرم فقير نباشم. خدايا! آنكه خوبىهايش زشتى باشد چگونه زشتىهايش زشتى نباشد و آن كه حقيقت او ادعا باشد چگونه ادعاهاى او ادّعا نباشد.
امام(ع) در بخشی دیگر از دعای عرفه اعلام میکند که چگونه میتوان از هستیای که همه چیز خود را وامدار خداوند است، برای اثبات وجود و توحید او کمک گرفت: خدايا تفكرم در آثار و نشانههاى تو باعث دورى از ديدارت شده است. پس مرا چنان به خدمتت بارده كه مرا به تو برساند. چگونه به چيزى كه در هستى خود محتاج توست براى وجودت استدلال میشود. آيا غير تو ظهورى دارد كه تو ندارى تا آن آشكاركننده تو باشد. تو چه زمان غايب و پنهان بودهاى تا نيازمند دليل باشى تا بر تو رهنمون شود و چه زمانى دور بودهاى تا آثار و نشانهها ما را به تو برساند. كور است چشمى كه تو را بر خود نگاهبان و حاضر نبيند و زيانبخش است معامله بندهای كه از محبت تو برايش بهرهاى مقرر نفرموده باشى.
انتهای پیام