منطق چندمعیاره جذب دانشجو در علوم انسانی
کد خبر: 4144761
تاریخ انتشار : ۰۹ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۸:۱۶
رضا مهدی بیان کرد:

منطق چندمعیاره جذب دانشجو در علوم انسانی

عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی با اشاره به اینکه از دید بنده منطق جذب دانشجو در حوزه علوم انسانی، چندمعیاره است، گفت: از جمله این معیارها شامل تقاضای اجتماعی و سیاسی، کارآمدی و اثربخشی دانشگاه، سرمایه‌گذاری برای خلق، انتقال و بهره‌برداری از میراث بزرگ فرهنگی و تمدنی و ضرورت تناسب دانش عمومی و تخصصی است.

رضا مهدی

به گزارش خبرنگار ایکنا، همایش «علوم انسانی و منطق جذب دانشجو» امروز سه‌شنبه 9 خرداد ماه از سوی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی وزارت علوم و با مشارکت اندیشکده دانشگاه ایرانی برگزار شد.

رضا مهدی، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی در این همایش با موضوع «رابطه آموزش عالی با مسئله اشتغال» سخنرانی کرد که در ادامه می‌خوانید:

یک الگوی تحلیل برای ذی‌نفعان آموزش عالی وجود دارد که در آن دانشگاه از یک سو، جامعه و بازار از سوی دیگر و دولت و خانواده از سوی دیگر حضور دارند. یعنی دانشگاه، حاکمیت یا خانواده به تنهایی کاره‌ای نیستند و جمع آنها را به عنوان ظرفیت اشتغال‌پذیری دانشجویان لحاظ می‌کنیم و وقتی رفتار، سیاست، آمال، توقعات نیازها و استانداردهای آنها ترکیب می‌شوند خروجی ما مشخص می‌شود یعنی یک سویه نمی‌توانیم هدفی را محقق کنیم؛ برای مثال مسئولیت دانشگاه به عنوان یک سیستم پیچیده در خصوص اشتغال و علوم انسانی مواردی همانند پاسخ به تقاضاهای اجتماعی و سیاسی، طراحی برنامه‌ها و دوره‌های درسی مخصوصاً در رقابت با جهان، طراحی و اعمال استاندادرهای علمی و اداری و سازمانی، ظرفیت‌سازی و سرمایه‌گذاری برای توسعه آموزش و پژوهش است.

بی‌توجهی کارآمدی اجتماعی و فرهنگی دانشگاه‌ها

نکته مهم در سیاستگذاری که به آن توجهی نشده تأثیرگذاری و کارآمدی اجتماعی، فرهنگی، علمی و فنی دانشگاه است. هدف این کار تأمین خیر عامه و منفعت عمومی است. دانشگاه باید به عنوان یک موجود زنده در ابعاد مختلف توان تأثیرگذاری داشته باشد. از دلایل بی‌توجهی به این موضوع عدم آشنایی مدیران دانشگاه با این موضوع یا کم‌اهمیت جلوه دادن آن بوده است. نکته مهم دیگر اهمیت توجه به خانواده و دانشجو است. دانشجو تنها نیست در حالی‌که در تحلیل‌هایی که در سطح جهان عرضه می‌شود نیز دانشجو به عنوان یک واحد تنها در نظر گرفته می‌‌شود در حالی که اینگونه نیست بلکه خانواده در جهت‌گیری‌های وی نقش دارد لذا باید در تقسیم‌بندی‌های ما به این مورد مهم توجه شود چراکه در بسیاری از مورد رشته دانشگاهی دانشجو با نظر خانواده انتخاب می‌شود.

نقش دولت و حاکمیت نیز یکی از ابعاد الگوی تحلیل‌ بنده است. در اینجا سیاستگذاری و تنظیم‌گری دولت در راستای تعادل اشتغال اهمیت دارد. اینکه چگونه خواسته‌های شغلی دانشجو پاسخ داده شود از وظایف دولت است. وقتی جامعه حتی قادر نیست شخص شاغل را در موقعیت خود حفظ کند دیگر برای ایجاد اشتغال چه توقعی از جامعه داریم؟ بنابراین نقش دولت بسیار مهم است. نقش دیگر دولت، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری آن در آموزش، صنعت، تولید و تجارت است و اگر این اتفاقات نیفتد دانشگاه و مخصوصا علوم انسانی نمی‌تواند به وظایف خود به خوبی عمل کند.

وضعیت سرمایه‌گذاری در کشور

نکته دیگر درباره جایگاه جامعه و بازار است. استانداردهای حرفه‌ای مورد نیاز را باید بازار اعلام کند اما الان در ایران کدام بازار چنین استانداردی را اعلام می‌کند؟ واقعیت این است که چنین چیزی وجود ندارد. وظیفه دیگر جامعه و بازار ایجاد فرصت‌های شغلی است اما متأسفانه در این زمینه هم کار زیادی انجام نشده است و اگر به روزنامه‌ها و سایت‌ها مراجعه کنیم به این نتیجه می‌رسیم که در ده سال گذشته میزان سرمایه‌گذاری در کشور صفر و بعضاً منفی بوده است. با این اوصاف انتظار از جامعه و بازار برای ایجاد شغل منطقی نیست. بنابراین هر کدام از چهار ضلعی که بیان شد اگر در وظایف خود کارکرد مناسبی نداشته باشند مشکلی در زمینه اشتعال دانشجو حل نخواهد شد. 

نکته مهم دیگر درباره منطق جذب دانشجو در علوم انسانی است. از دید بنده منطق جذب دانشجو در این حوزه، چندمعیاره است. از جمله این معیارها شامل تقاضای اجتماعی و سیاسی، کارآمدی و اثربخشی دانشگاه، سرمایه‌گذاری برای خلق، انتقال و بهره‌برداری از میراث بزرگ فرهنگی و تمدنی، ضرورت تناسب دانش عمومی و تخصصی، پاسخگویی به تقاضاهای بازار کار، انباشت و ذخیره و تولید انرژی برای نیروی انسانی و تربیت آدم خوب و با کیفیت، زندگی بین‌المللی در سطح فردی و ملی است. 

نگاه به سودمندی علوم انسانی در غرب

همچنین ابوالحسن ریاضی، در این نشست با عنوان «پرسش از سودمندی در علوم انسانی» سخنرانی کرد که در ادامه می‌خوانید:

بنده رویکردی انتقادی درباره سودمندی و توسعه دارم. نقدی جهانی وجود دارد که کمتر به آن توجه شده است و البته برند آن مربوط به آنارشیست‌هاست که نگاه نقادانه به نظم حاکم بر جهان دارند. این نگاه می‌‌گوید توسعه متعلق به حوزه اقتصاد است و برای اولین بار توسط آیزنهاور در سازمان ملل متحد طرح شد و تاکنون اعتبار خود را دارد. در این رویکرد، همه شاخص‌ها اقتصادی هستند و حتی توسعه انسانی، فرهنگی و اجتماعی نیز از شاخص‌های اقتصادی استفاده می‌کنند و شاخص‌سازی‌ها کمی و قابل اندازه‌گیری هستند.

به عبارت دیگر پذیرفته‌ایم سودمندی امری ناظر بر گردش اقتصادی است و اگر این موضوع محقق نشود پس علوم انسانی زیان‌ده است. اما در علوم انسانی، سودمندی همه ماجرا نیست چراکه کمیت‌پذیر نیست و در زمان‌های طولانی محقق می‌شود. با این فرض، مسئله سودمندی در کشور ما هم متأثر از ادبیات جهانی بوده است و دائما گفته می‌شود فارغ التحصیلان در کشورهای دیگر بازدهی دارند ولی در اینجا سودمندی ندارند. بنده با این تعریف مخالفم و معتقدم در آنجا سودمندی با وجه اقتصادی، در نهایت به دنبال رسیدن به شاخص‌های کمی در حوزه اقتصاد است و این شاخص‌های کمی، وقتی مثبت باشد بدین معنی است که کنترل به شکل درستی صورت می‌‌گیرد و سرمایه هدر نرفته است بلکه به سود منتهی می‌شود.

لزوم تغییر رویکرد نسبت به سودمندی علوم انسانی

معتقدم می‌توانیم این را به عنوان مبنا بگیریم و بعد بگوییم علوم انسانی سودمندی نداریم اما اگر مبانی دیگری همانند عقل‌گرایی، رویکرد تعاملی نسبت به دنیا و دیگر فرهنگ‌ها و پذیرش اصل آزادی بیان به عنوان شاخص‌های اصلی توسعه فرهنگی مطرح شود آن موقع می‌توانیم بگوییم که ما هم علوم انسانی سودمندی داشته‌ایم.

به نظرم و با توجه به تجربه چهل‌ساله‌ام، سودمندی را در ایران می‌توان در سه سطح تقسیم‌بندی کرد. در سطح کلان، اساسا علوم انسانی زیانبار است و هیچ سودی ندارد و در واقع نبود آن بهتر از بود است. به عبارت دیگر علوم انسانی در ساختار کلان، نغمه‌ای ناساز است. در سطح میانی، مجموعه‌ای بی‌اثر و دردسرساز است چراکه حکومت و حاکمیت و ساختار اجرایی ما در طی این چهل سال، حاکمیت مهندسین بوده است و مهندسین هم دو خصوصیت دارند؛ اول اینکه بسیار پرمدعا هستند و معتقدند همه چیز را می‌دانند و دوم اینکه به قواعد تمکین نمی‌کنند چون فهم خود را در علوم انسانی بهتر از متخصصان علوم انسانی می‌دانند. سطح خُرد هم به شدت سودمند بوده و آن هم خانواده‌ها هستند و بیشترین تعارض هم در این سطح خُرد از جمله تعارض نهاد خانواده با دانشگاه، قدرت و نهاد دین وجود دارد. 

انتهای پیام
captcha