تعالی جان در عید قربان از دیدگاه مولانا
کد خبر: 4069768
تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱۴۰۱ - ۰۹:۴۷
یادداشت

تعالی جان در عید قربان از دیدگاه مولانا

مولانا به‌رغم ارزش و جایگاهی که برای عقل آدمی قائل است اما جان را در مرتبه‌ای بالاتر می‌نشاند و فلسفه حج و عید قربان را تعالی جان می‌داند.

حجت الاسلام عباس فضلی استاد حوزه و دانشگاه

حجت‌الاسلام عباس فضلی، عضو هیئت‌علمی دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان، طی یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده، به بررسی عید قربان از دیدگاه مولوی پرداخته و معتقد است یکی از مظاهر تمایل به فلسفه عبادات در حج و عید قربان نمودار می‌شود. متن این یادداشت در ذیل آمده است؛

«مولوی در مثنوی بر این باور است که آدمی باید از مظاهر هستی و ظواهر احکام فاصله گرفته و گوهر جان را دریابد. او خوب دریافته بود که بیشتر انسان‌ها در پی فربهی تن، عمر خود را در جهت تأمین نیازهای جسمانی و حصول خواهش‌های نفسانی سپری می‌کنند. مولوی برای رهایی از آرزوهای تنانه و دستیابی به جوهر جان می‌گفت باید تن را امری بیگانه تلقی کرده و صرفاً آن را به عنوان ابزاری برای رشد جان فرض کرد؛

در زمین مردمان خانه مکن / کار خود کن کار بیگانه مکن

کیست بیگانه تن خاکی تو / کز برای اوست غمناکی تو

تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی / جوهر جان را نبینی فربهی

تحقیقات نشان داده است بسامدترین کلمه در مثنوی معنوی واژه «جان» است که مفاهیم دیگری چون خود، قلب، روح و نفس را نیز شامل می‌شود. البته همین واژگان در دیگر کتب عرفانی و فلسفی هم برای تبیین و تفهیم جان مورد استفاده قرار می‌گیرد. به جرئت می‌توان گفت تمام داستان‌های مثنوی جنبه تمثیلی و نمادین(سمبلیک) دارند تا آدمی با گذر از قصه‌ها و واژه‌ها به اصل موضوع رهنمون شود. چنان‌که مولوی، خود این مهم را بارها تذکر داده است؛

«بازگو تا قصه درمان‌ها شود / بازگو تا مرهم جان‌ها شود»

«ای برادر قصه چون پیمانه ایست / معنی اندر وی مثال دانه ایست

دانه معنی بگیرد مرد عقل / ننگرد پیمانه را گر گشت نقل»

توجه به جان، پیش از این، از سوی امام محمد غزالی و عطار نیشابوری طرح شده بود و مولوی با پیروی از غزالی در کیمیای سعادت، در تبیین فلسفه حج، بدن را به‌مثابه شتری فرض می‌کند که قرار است سوار(جان) خود را به مکه رسانده و با سمبل‌های ابراهیمی آشنا کند؛ از طواف، سعی و حضور در عرفات و صحرای منا مقدماتی سازد و در نهایت خواهش‌های نفسانی را در قربانگاه معبود فدا کند تا پس از اتمام مراسم حج، حاجی جان تازه‌ای گرفته و با حجی مقبول به دیار خویش برگردد. هرچند خود خوب درمی‌یابد اندک حاجیانی این سیر عرفانی را طی کرده و قبله مقصود را در آغوش می‌گیرند.

فریدالدین عطار نیشابوری در کتاب الهی‌نامه از زهد و رهاشدگی از مقاصد دنیوی سخن می‌گوید اما در کتاب منطق‌الطیر و مصیبت‌نامه از سفر سالک فکرتی رازگشایی می‌کند که در پی رساندن تن به جان است آنجا که می‌گوید:

سالک فکرت در این درد طلب / می نیاساید زمانی روز و شب

می‌رود تا تن کند با جان بدل / در رساند تن به جان پیش از اجل

از این رو شرق‌شناس بزرگ معاصر، هلموت ریتر آلمانی، کتاب خود را که شرح زندگی و اندیشه‌های عطار است با نام «دریای جان» مزین کرده است. این کتاب توسط دکتر عباس زریاب خویی و دکتر مهرآفاق ابیوردی در دو جلد به فارسی ترجمه شده است.

نگاه مولانا به این مطالب ختم نمی‌شود، او عنصر جان را امری مطلوب و اصیل دانسته و معتقد است مراد از احسن تقویم در سوره والتین جان است؛

احسن التقویم در والتین بخوان / که گرامی گوهر است ای دوست جان

مولوی بر این باور است که الهام و وحی هم به جان تعلق می‌گیرد:

پس محل وحی گردد گوش جان / وحی چه بود؟ گفتنی از حس نهان

گوش جان و چشم جان جز این حس است / گوش عقل و گوش ظن زین مفلس است

از همین بیت اخیر در می‌یابیم که به‌رغم ارزش و جایگاهی که برای عقل آدمی قائل است اما جان را در مرتبه‌ای بالاتر می‌نشاند و می‌گوید:

بحث عقلی گر دُرّ و مرجان بود / آن دگر باشد که بحث جان بود

بحث جان اندر مقامی دیگر است / باده جان را قوامی دیگر است

اما ارزشمندی جان ناشی از الهامی است که از جانان می‌گیرد:

هم چنان‌که قدر تن از جان بود/ قدر جان از پرتو جانان بود

در هر صورت دغدغه مهم مولانا رسیدن به جان و فربه کردن آن است تا آنجا که حتی وقتی می‌خواهد به پستی و کاستی این جهان هم اشارت کند، جان را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید:

استن این عالم ای جان غفلت است / هوشیاری این جهان را آفت است

هوشیاری زان جهانست و چو آن / غالب آید پست گردد این جهان

زآن جهان اندک ترشح می‌رسد / تا نغرد در جهان حرص و حسد

اما چون آدمی آمیزه‌ای از جسم و جان است هر کدام از این دو عنصر به چیزی تمایل دارد:

میل جان در حکمت است و در علوم / میل تن در باغ و راغ است و کروم

میل جان اندر ترقی و شرف / میل تن در کسب و اسباب علف

این میل جان به حکمت و دانش است که سبب ارتقا آن می‌شود. یعنی از ظواهر پدیده‌ها و احکام عبادی رها شده و به فلسفه آن‌ها می‌اندیشد. یکی از مظاهر تمایل به فلسفه عبادات در حج نمودار می‌شود. حاجی با طواف کردن به دور خانه خدا از انانیت خود رها و با معبود خویش انس می‌گیرد و با سعی بین صفا و مروه به صفای دل می‌رسد؛ آنگاه با حضور در صحرای عرفات به نیایش پروردگار می‌پردازد و پس از آن در صحرای منا با ذبح یک گوسفند در حقیقت تعلقات وجودی خود را قربانی می‌کند؛

دشمن خویشیم و یار آن که ما را می‌کشد / غرق دریاییم و ما را موج دریا می‌کشد

زان چنین چندان و خوش ما جان شیرین می‌دهیم / کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا می‌کشد

خویش فربه می‌نماییم از پی قربان عید / کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می‌کشد

فلسفه حج رهایی و آزادگی است. مسلمانی که به حج می‌رود باید ابراهیم‌وار، از مال و منال خود گذر کرده و در میعادگاه عشق تمام هوا و هوس‌های نفسانی خود را فدا کند. قربانی کردن گوسفند نمادی از قربانی شدن تن به پای جان است. کسی که به این معنا از زندگی دست یابد به جان جانان رسیده و به درک شهودی از حق نائل می‌آید. نه‌فقط حج ابراهیمی بلکه دیگر عبادات فردی و جمعی بیانی از همین وارستگی و پیوستگی است. چنان‌که نماز معراج مؤمن و قربان کل تقی تلقی می‌شود و روزه برای رهایی از خواهش‌های تن و بردباری در مقابل مشکلات است و خمس و زکات برای دل کندن از مال و منال و جهاد در جهت فدا کردن تن در راه معبود است.»

انتهای پیام
captcha