ذات مقدس باری‌تعالی؛ اولین شفیع/ آیا خدا گنهکاران را نزد خودش شفاعت می‌کند؟
کد خبر: 3839904
تاریخ انتشار : ۱۳ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۸:۲۳
سلسله نوشتار‌های شفاعت/۲۱

ذات مقدس باری‌تعالی؛ اولین شفیع/ آیا خدا گنهکاران را نزد خودش شفاعت می‌کند؟

گروه معارف ــ بدون شک اولین و اصلی‌ترین شفیع که در همه عوالم وجود از انسان‌ها دستگیری و به آن‌ها کمک می‌کند خداوند متعال است. اگر می‌گوییم پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و خوبان دیگر و آبرومندان از انسان‌های پایین‌تر شفاعت و آن‌ها را جذب می‌کنند، در واقع این کشش و جذب و دستگیری از جانب خداست.

یکی از بحث‌های بسیار مهم معاد و عالم آخرت بحث شفاعت است، شفاعت یعنی واسطه‌گری و میانجی‌گری و کمک‌رسانی. در مباحث معارفی‌، یعنی یک موجودی که مقامش بالاتر و قوی‌تر است برای موجود پایین‌تر واسطه‌گری کند و کمک دهد. شفاعت در عالم آخرت، تجسم ارتباطی است که در دنیا با برخی انسان‌ها برقرار کرده‌ایم‌. اگر کسی در دنیا رابطه‌ محبت و دلبستگی‌، رابطه‌ پیروی و فرمانبری با کسی برقرار کرده باشد‌، همین رابطه‌ جذبه و کشش در آخرت به‌ صورت شفاعت و دستگیری یا به سمت بهشت و سعادت و یا جهنم و شقاوت تجسم پیدا می‌کند و این قانون کلی الهی است. «یَومَ نَدعوُ کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِم»[1] به یاد آرید روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم. به قول مولوی‌‌: ذره ذره کاندر این ارض و سماست/ جنس خود را همچو کاه و کهرباست / نوریان مر نوریان را طالب‌اند/ ناریان مر ناریان را جاذب‌اند.

در روایتی از امام صادق(ع) که صحنه محشر را توصیف کرده فرموده‌اند: هر کس با امامش محشور می‌شود به حق باشد یا باطل. ثم يخرج مناد من عند الرّحمن فيقول: يا معشر الخلائق أ ليس العدل من ربّكم ان يولّى كلّ قوم ما كانوا يتولّون‏ فی‏ دار الدنيا؛[2] آن گاه یک منادی از سوی خدای رحمان خارج می‌شود و می‌گوید‌: ای گروه خلایق آیا عدالت از سوی پروردگارتان این نیست که هر کس را با همان که در دنیا ولی و سرپرست خود قرار داده بود محشور کند؟

بله همانطور که اعمال خوب یا بد ما در آخرت تجسم پیدا می‌‌کنند‌، رابطه‌های خوب یا بد ما هم که نوعی سنخیت، اتحاد و یکرنگی و آمیختگی ایجاد می‌کند‌، این‌ها هم تجسم پیدا می‌کنند و ما را به همان محبوب و اماممان در دنیا ملحق می‌کند.

از انس‌بن‌مالک نقل شده است که شخصی بیابان‌نشین وارد مسجد پیامبر(ص) شد، سؤال کرد «یا رسول الله متی قیام الساعة؛ ای رسول خدا روز قیامت چه زمانی است؟» چون وقت نماز رسیده بود‌، پیامبر ابتدا نماز را خواندند بعد آن سؤال کننده را صدا زدند و فرمودند‌: «ما اَعدَدتَ لها؟ برای قیامت چه آماده کرده‌ای؟» گفت‌: چیز زیاد و اعمال چندانی ندارم. «ما اعددت لها من کثیر عملٍ من صلاةٍ و لا صوم ٍ الاَّ اَنّی اُحبُّ الله و رسوله؛ چیز زیادی از نماز و روزه مهیا نکرده‌ام‌، جز این‌که من خدا و رسولش را دوست دارم» پیامبر خدا(ص) فرمود‌: «المرءُ مع من اَحَبَّ؛ انسان با همان کسی که دوستش دارد محشور می‌شود.[3] هر کسی با محبوب خویش است، در معیت و جاذبه‌‌ همان کسی است که دلش را برده است. مؤمنان و شیعیان به پیامبر(ص) و اهل‌بیت و انبیای الهی(ع) ملحق می‌شوند و با معیت و الحاق به آن‌ها به بهشت می‌روند و کافران و معاندان هم به رهبران باطل خود ملحق می‌شوند و یکپارچه به جهنم می‌افتند.

بحث الحاق که زیر‌مجموعه شفاعت است و ماهیت هر دو یکی است از بشارت‌های بزرگ قرآن به مؤمنین است: «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ[4]؛ كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مى‏‌كنيم و از (پاداش) عملشان چيزى نمى‏‌كاهيم و هر كس در گرو اعمال خويش است!»

مراد از فرزندان‌، اعم از فرزندان ظاهری و باطنی است؛ بنابراین شامل همه امت می‌شود؛ چرا که پیامبر(ص) فرمود: «‌انا و علی ابوا هذه الامة؛ من و علی دو پدر این امت هستیم»[5]

اهل ایمان به‌واسطه همان ایمانی که به خدا و رسول(ص) و آل او(ع) دارند و از این جهت که اهل‌بیت پدران مؤمنین هستند با آنان سنخیت پیدا کرده‌اند‌، به آن‌ها ملحق می‌شوند و با آن‌ها و در معیت آن‌ها قرار می‌گیرند و این بدان معنا نیست که از عمل پدران کم کنیم و برای فرزندان منظور کنیم خیر‌، با وجود آن که همه اعمال صالحه آنان سر جایش هست‌، در عین حال آن‌ها را به هم ملحق می‌کنیم.»[6]

ذات مقدس باری‌تعالی؛ اولین و اصلی‌ترین شفیع

بدون‌شک اولین و اصلی‌ترین شفیع که در همه عوالم وجود از انسان‌ها دستگیری و به آن‌ها کمک می‌کند‌، خودِ خداوند متعال است. خداوند متعال در آیه 51 سوره مبارکه انعام می‌فرماید: «وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون؛ و به وسيله اين قرآن كسانى را كه از محشور شدن به سوى پروردگارشان مى‌‏ترسند، هشدار ده كه آنان را [در آن روز هول‏‌انگيز] جز خدا سرپرست و شفيعى نخواهد بود؛ باشد كه بپرهيزند». آنچه که واضح است این آیه شریفه حال مؤمنان را بیان می‌کند آنانی که از حشر و نشر می‌ترسند و این هشدار رسول‌الله(ص) برایشان سودمند خواهد بود. آیه شریفه صراحتاً بیان می‌دارد که فردای قیامت هیچ شفیع و یاوری به جز خدای قادر متعال نخواهد بود آنجا که می‌فرماید: «لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفيعٌ». البته بحثی که در اینجا پیش می‌آید این است که این بخش از آیه شفاعت دیگر شفاعت‌کنندگان را هم نفی می‌کند که پاسخ منفی است؛ چرا که مقصود آیه شریفه این است که اگر شفاعتی قرار باشد در حق کسی صورت بگیرد تنها و تنها به اذن‌الله خواهد بود و آن گاه است که شفاعت‌کنندگان دیگر می‌توانند در حق کسی که لیاقت شفاعت را دارد شفاعت کنند.

علامه طبرسی در تفسیر جوامع‌الجامع ذیل این آیه می‌نویسد: لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ‏؛ غير از خدا براى آن‌ها، سرپرست و شفيعى نيست، زيرا شفاعت شفاعت‌‏كنندگان كه پيامبران و مؤمنان هستند، به اذن خداست، پس در حقيقت به خود خدا برمى‏‌گردد[7]

ملا فتح‌الله کاشانی نیز می‌نویسد: لَيْسَ لَهُمْ؛‏ نيست مر آن خايفان را مِنْ دُونِهِ‏؛ بجز از خداى‏، وَلِيٌ؛‏ دوستى كه متولى امور ايشان باشد، در دارين‏ وَ لا شَفِيعٌ‏؛ و نه شفاعت‌كننده كه ايشان را از عذاب هر دو سراى برهاند.[8]

علامه طباطبائی هم چنین می‌نویسد: در اين آيه ولايت و شفاعت را به طور كلى از غير خدا نفى مى‏‌كند و در آيات ديگرى آن را مقيد به اذن خدا مى‌‏نمايد، مثلاً مى‏‌فرمايد: «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ»[9] و مى‌‏فرمايد: «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏»[10] و نيز مى‌‏فرمايد: «وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ»[11] و اگر در آيه مورد بحث، شفاعت را بدون استثناء نفى كرده، از اين جهت بوده كه خطاب متوجه كسانى است كه اگر مى‏‌گفتند: بت‏‌ها داراى ولايت و شفاعت‌اند، اين ولايت را به اذن خدا براى بت قائل نبودند، و راهى هم به اثبات آن و اعتقاد به آن نداشتند، براى اينكه اثبات اذن، در شفاعت و ولايت براى بت‏ها محتاج به علم و داشتن دليل است، و علم به چنين مطالب احتياج به وحى و نبوت دارد، و مشركان قائل به نبوت نبودند. خواهيد گفت پس مشركان در باره بت‏‌ها قائل به چه مزيتى بودند؟ جواب اين است كه گويا ولايت و شفاعتى را كه براى بت‏‌ها قائل بودند، از اين باب بوده كه مى‌‏گفتند مسئله ولايت و شفاعت نه بخاطر وجود كمال و فضيلتى در بت‌‏ها و يا اذنى از خدا است، بلكه خود به خود و بر حسب ضرورت و طبع درست شده است، و مثل اينكه معتقد بوده‌‏اند كه موجودات و مخلوقات قوى طبعاً يك نوع اختيار و حق تصرفى در موجودات ضعيف دارند، و لو اينكه خداى سبحان هم اذن نداده باشد، و يا معتقد بوده‌‏اند: همين كه خداوند بعضى از موجودات را قوى آفريده اين خود اذن تكوينى در تصرف آن‌ها در موجودات ضعيف است.[12]

شفاعت و ولايت دو قسم است

شاید در اینجا این سؤال مطرح شود که آیا این آیه شریفه شفاعت را از غیر خدا نفی کرده است؟ «البته نفى شفاعت و ولايت غير خدا در اين آيه هيچگونه منافاتى با شفاعت و ولايت مردان خدا ندارد، زيرا همان طور كه قبلاً اشاره كرديم منظور نفى شفاعت و ولايت بالذات است، يعنى اين دو مقام ذاتاً مخصوص خداست و اگر غير او مقام ولايت و شفاعتى دارد به اذن و اجازه و فرمان او است همان طور كه قرآن صريحاً مى‏‌فرماید: مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ؛‏ كيست كه در پيشگاه او جز به فرمان او شفاعت كند؟[13]

بعضی از مفسران نیز معتقدند اینکه در این آیه شریفه شفاعت را تنها مختص به خداوند دانسته است به این معناست که شفاعت تنها به اذن خداوند قادر متعال است: لَيْسَ لَهُمْ‏؛ نباشد، مر؛ ايشان را، مِنْ دُونِهِ وَلِيٌ‏؛ بجز از خدا دوستى كه متولى امور ايشان تواند شد، وَ لا شَفِيعٌ‏؛ و نه شفاعت‌كننده بدون اذن خداى تعالى كه ايشان را از عذاب تواند رهانيد[14]

لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ. اى محمّد! وقتى آن‌ها را انذار مى‌‏كنى به تو گوش فرامى‌‏دهند و انذارت برايشان سود مى‏‌بخشد و درک مى‏‌كنند كه غير از خدا ياور و بدون اجازه او شفاعت‏‌كننده‌‏اى ندارند.[15]

در تفسیر مهر نیز ذیل این آیه آمده است: شفاعت و ولايت دو قسم است: نخست ولايت و شفاعت بالذات (و استقلالى) كه مخصوص خداست؛ و دوم ولايت و شفاعت بالعرض كه خدا به هر كس بخواهد اجازه‌‏اش را مى‌‏دهد.[16]

در آیات و روایات افرادی به‌عنوان شفیع معرفی شده‌اند، همانطور که عرض شد اولین شفیع، خداوند تعالی است و از جمله نام‌ها و صفات الهی «شفیع» است، قرآن در این باره می‌فرماید: «اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ؛ خداوند كسى است كه آسمان‌ها و زمين و آنچه را ميان اين دو است در شش روز[ شش دوران‏] آفريد، سپس بر عرش(قدرت) قرار گرفت؛ هيچ سرپرست و شفاعت‌كننده‌‏اى براى شما جز او نيست؛ آيا متذكّر نمى‏‌شويد؟!»[17]

نظرات مفسران درباره تفسیر کلمه «شفیع»

درباره این آیه شریفه میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد که علامه طباطبائی در المیزان این نظرات را توضیح داده است: بعضى‏[18] گفته‌‏اند: كلمه «دون» در جمله‏ «ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ»، به معناى كلمه «عند - نزد» است، و جمله «من دونه» حال از ضمير «لكم» است، و معناى آيه اين است: شما در اين حال كه از خدا تجاوز كرده‏‌ايد (براى خدا شريك قائل شده‏‌ايد)، ديگر هيچ ولى و شفيعى نداريد، و خلاصه مى‏‌خواهد بفرمايد نزد خدا شفيع و وليى ندارند. ليكن اشكال اين تفسير اين است كه هر چند استعمال كلمه «دون» به معناى «عند» صحيح است، ليكن بودن كلمه «من» در آيه قرينه است بر اينكه «دون» به معناى «غير» است، و من دونه به معناى غير از خداست، نه نزد خدا، و مفهوم تجاوز را در تقدير گرفتن و ارجاع كلمه «من دونه» به «ما لكم عنده» بى معناست.

بعضى‏[19] ديگر گفته‌‏اند: كلمه ‌«شفيع» در آيه شريفه مجازاً در معناى «ناصر» استعمال شده، و كلمه «دون» به معناى غير است، و جمله «من دونه» حال از ولى است و معناى آيه اين است كه شما ولى و ناصرى غير از خدا نداريد، اشكال اين تفسير اين است كه بدون جهت مرتكب اين مجاز شده است.

بعضى‏[20] ديگر گفته‌‏اند: اطلاق شفيع در اينجا از قبيل مشاكله تقديرى است، يعنى روى فرض صحت كلام خصم، نظير او سخن بگويند، و در مقام ما چون مشركين - كه آيه در مقام انذار ايشان است - درباره بت‏‌هاى خود مى‏‌گفتند اينها شفيعان ما هستند و معتقد بودند كه هر يک از آن‌ها شفيع آنان در يك قسم حاجت است، معناى آيه اين مى‌‏شود كه بر فرض كه معبود، ولى و شفيع شما باشد، ولى شما غير از خدا ولى و شفيعى نداريد كه معبود، ولى و شفيع شما باشد، ولى شما غير از خدا ولى و شفيعى نداريد. بعضى‏[21] ديگر گفته‌‏اند: كلمه «دون» به معناى «عند - نزد» است، ولى ضمير «من دونه» به عذاب برمى‏‌گردد، و معناى جمله اين است كه براى شما نزد عذاب خدا، وليى نيست، يعنى خويشاوندى كه به دردتان بخورد و عذاب را از شما برگرداند و نيز شفيعى كه سودى به حالتان بخشد نيست. اشكال اين تفسير اين است كه برگرداندن ضمير به عذاب زورگويى و بى‌‏دليل حرف زدن است علاوه بر اين، اشكال ديگرى كه بر همه وجوهى كه نقل كرديم وارد است، اين است كه صاحبان اين وجوه از اين جهت خود را به زحمت انداخته‏‌اند كه فكر كرده‌‏اند وقتى خدا شفيع باشد آن كس كه نزد او شفاعت كند كيست؟ و خواننده عزيز متوجه شد كه با تحليلى كه كرديم، خداى تعالى هم شفيع است و هم شفاعت‌پذير.[22]

خداوند شفیع گناهکاران بشود نزد خودش‌؟

سؤالی که در اینجا مطرح می‌گردد این است که مگر می‌شود خداوند شفیع گناهکاران بشود نزد خودش‌؟ مگر همه امور محشر به دست خدا نیست؟ اگر پاسخ مثبت است پس چگونه می‌شود که خدا نزد خودش برای نیازمندان شفاعت کند؟ در تفسیر نمونه پاسخ به این پرسش چنین مطرح شده است:

1- با توجه به اينكه همه شفيعان بايد به اجازه او شفاعت كنند مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏؛ چه كسى مى‌‏تواند نزد او جز به اجازه او شفاعت كند[23] بنا براين مى‏‌توان گفت كه شفاعت هر چند از ناحيه پيامبران و اولياء الهى باشد باز به ذات پاک او بر مى‏‌گردد، خواه شفاعت براى آمرزش گناهان باشد و يا براى رسيدن به نعمت‌هاى الهى. شاهد اين سخن، آيه‏‌ا‌ى است كه درست به مضمون همين آيه در آغاز سوره يونس آمده و در آنجا مى‏‌خوانيم: يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ‏؛ هيچ شفاعت‌كننده‌‏اى جز بعد از اجازه او نخواهد بود.[24]

2- با توجه به اينكه به هنگام توسل به درگاه پروردگار ما به صفات او متوسل مى‌‏شويم، از رحمانيت و رحيميتش، از غفاريت و غفوريتش، و از فضل و كرمش استمداد مى‏‌جویيم گويى او را نزد خودش شفيع قرار مى‏‌دهيم و اين صفات را واسطه ميان خود و ذات پاكش مى‌‏شمريم، هر چند در حقيقت صفات او عين ذات او است. اين همان چيزى است كه در دعاى كميل در عبارت پرمعنى على(ع) آمده‏ است و استشفع بک الى نفسک: من بوسيله تو نزد تو شفاعت مى‌‏طلبم!

3- منظور از شفيع در اينجا ناصر و يار و ياور است و مى‏‌دانيم يار و ياور و ناصر تنها خداست و اينكه بعضى شفاعت را در اينجا به معنى آفرينش و تكميل نفوس گرفته‏‌اند در حقيقت به همين معنى بازمى‏‌گردد.[25]

بدون شک اولین و اصلی‌ترین شفیع که در همه عوالم وجود از انسان‌ها دستگیری و به آن‌ها کمک می‌کند، خود خداوند متعال است، اگر می‌گوییم پیامبر و اهل بیت(ع) و خوبان دیگر و آبرومندان‌، از انسان‌های پایین‌تر شفاعت و آن‌ها را جذب می‌کنند در واقع این کشش و جذب و دستگیری از جانب خود خداست.

قرآن کریم در آیه 44 سوره زمر می‌فرماید: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَميعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُون؛ بگو: شفاعت، يكسره ويژه خداست، فرمانروايى آسمان‌‏ها و زمين در سيطره اوست، سپس به‌سوى او بازگردانده مى‏‌شويد». همه شفاعت‌ها از هر کسی باشد‌، متعلق به خدا و پروردگار عالم است که رحمت و مغفرتش به شکل شفاعت و جذب از مجرای خوبان و به‌واسطه آن‌ها به کسانی که در درجات پایین‌ترند می‌رسد. علامه طباطبائی ذیل این آیه می‌نویسد: هر شفاعتى كه فرض شود مملوك خداست، براى اينكه مالك تمامى اشيا اوست، مگر آنكه او به كسى اجازه در چيزى را بدهد، در آن صورت آن كس مالك آن چيز مى‏‌شود، (در عين حالى كه باز مالك اصلى و حقيقى همان چيز خداست) و اما اينكه معتقدند كه بعضى از بندگان خدا مانند ملائكه مالك شفاعت هستند، هيچ دليلى بر آن ندارند، بلكه خود خداى تعالى صريحاً فرموده: ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ. البته براى آيه شريفه مورد بحث معنايى دقيق‏‌تر هست، در صورتى كه آن را با امثال آيه‏ «لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ» ضميمه كنيم و آن معنا اين است كه شفيع در حقيقت، خود خداى سبحان است و شفيعان ديگرى كه به راستى مى‌‏توانند شفاعت كنند، شفاعت آنان نيز به اذن خداست و ما در جلد اول اين كتاب در بحث شفاعت گفتيم: برگشت شفاعت بالأخره به اين مى‏‌شود كه يكى از صفات خدا بين خدا و شخص شفاعت‌خواه واسطه گردد تا حال او را اصلاح كند، مانند واسطه‌شدن رحمت و مغفرت او، بين او و بين بنده گنهكار، تا او را از وبال گناهش و از عذاب، نجات بخشد و فرق بين اين ملك و ملك در وجه قبلى اين است كه در وجه قبلى مالك شفاعت متصف به مملوكش نمى‏‌شود، يعنى او را شفيع نمى‏‌گويند، و شفاعت داشتن او مثل خانه داشتن زيد و عمرو نيست، به خلاف ملك در اين وجه، كه مالك در آن متصف به مملوكش مى‌‏شود، و او را شفيع مى‏‌ناميم، همان طور كه زيد شجاع را به خاطر اينكه مالك شجاعت و داراى آن است شجاع مى‌‏ناميم.»[26]

توضیح کلی درباره آیات مذکور اینکه‌: این دسته آیات در برابر دیدگاه کسانی است که عقیده داشتند بت‌ها حق شفاعت دارند و مقام و منزلتی برای آن‌ها قائل بودند. قرآن به روشنی به آنان پاسخ می‌دهد که شفاعت فقط از آنِ خداست و کسی در این امر با او شریک نیست و اگر به کسی یا چیزی مانند قرآن، حق شفاعت داده شود همه با اذن پروردگار خواهد بود. وانگهی شفاعت کار ساده‌ای نیست که گمان رود هر موجودی، حتی بُتی بی‌شعور بتواند از عهده آن برآید.[27]

پس با توجه به این آیات شریفه و توضیحات مذکور به دست می‌آید که اصلی‌ترین شفیع؛ ذات مقدس باری‌تعالی است.

«یادداشت از احمد گلستانی عراقی»

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

[1] . سوره اسراء‌، آیه 71.

[2] . فیض کاشانی‌، محمد محسن بن شاه مرتضی‌، نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين‌(للفيض)‌، ص 350.

[3] . صدوق، محمد بن علی بن بابویه‌، علل الشرایع‌، ج 1‌، ص 140.

[4] . طور‌، آیه 21.

[5] . حسن بن علی علیه السلام‌، امام یازدهم‌، التفسیر المنسوب الی الامام العسکری ، ص 330.

[6] .عالی‌، مسعود‌، صراط و شفاعت‌، ص 163.

[7] . طبرسی‌، فضل بن حسن‌، تفسير جوامع الجامع‌، ج‏2‌، ص 186.

[8] . کاشانی‌، ملا فتح الله‌، منهج الصادقين فى إلزام المخالفين‌، ج‏3، ص 394.

[9]. كيست در درگاه او كه بدون اذنش شفاعت كند؟ سوره بقره آيه 255.

[10]. و شفاعت نمى‏كنند مگر براى كسانى كه خدا راضى به وساطت براى آنان است. سوره انبيا آيه 28.

[11]. كسانى را كه مشركين جز خدا عبادت مى‏كنند مالك شفاعت نيستند، مگر آنان كه به حق شهادت مى‌‏دهند و دانايان هستند. سوره زخرف آيه 86.

[12] . طباطبائی‌، محمدحسین‌، تفسير الميزان‌، ج‏7، ص 139.

[13] . مکارم‌، ناصر و دیگران‌، تفسير نمونه‌، ج‏5، ص 250.

[14] . اشکوری‌، محمد بن علی‌، تفسير شريف لاهيجى‌، ج‏1، ص 762.

[15] . مغنیه‌، محمدجواد‌، تفسير كاشف‌، ج‏3، ص 303.

[16] . رضایی اصفهانی‌، محمد علی‌، تفسير قرآن مهر‌، ج‏ 6، ص  98.

[17] . سوره سجده‌، آیه 4.

[18]. آلوسی‌، محمود بن عبدالله‌، روح المعانى، ج 21، ص 120.

[19]. روح المعانى، ج 21، ص 120 و مجمع البيان، ج 8، ص 326.

[20]. فخر رازى، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج 25، ص 171.

[21]. طبرسی‌، فضل بن حسن‌، مجمع البيان، ج 8، ص 326.

[22] . طباطبائی‌، محمد حسین‌، تفسير الميزان‌، ج‏16، ص 368.

[23] . سوره بقره‌، آیه 255.

[24] . سوره یونس‌، آیه 3.

[25] . مکارم‌، ناصر و دیگران‌، تفسير نمونه‌، ج‏17، ص113.

[26] . طباطبائی‌، محمدحسین‌، تفسير الميزان‌، ج‏17، ص 410.

[27] . جوادی آملی‌، عبدالله‌، معاد در قرآن‌، ج 2، ص 108.

انتهای پیام

مطالب مرتبط
captcha