تلاوت خاشعانه نتیجه قرآن‌شناسی صحیح/ ضرورت واکاوی الگوها در تلاوت خاشعانه به صورت معکوس
کد خبر: 3648709
تاریخ انتشار : ۱۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۵
راه‌های رسیدن به تلاوت خاشعانه/لسانی فشارکی مطرح کرد:

تلاوت خاشعانه نتیجه قرآن‌شناسی صحیح/ ضرورت واکاوی الگوها در تلاوت خاشعانه به صورت معکوس

گروه فعالیت‌های قرآنی: محمدعلی لسانی فشارکی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به اهمیت تبیین الگوهای صحیح و در تلاوت خاشعانه و واکاوی آنها به صورت معکوس تأکید و بیان کرد: این نوع از تلاوت برآیند و نتیجه قرآن‌شناسی صحیح است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، دو بخش از گفت‌وگوی ایکنا با محمدعلی لسانی‌فشارکی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با تیترهای «تلاوت خاشعانه با درس و تمرین حاصل نمی‌شود/ تلاوت‌های ساده منبری‌های قدیم» و «توجه به ساحت‌های شناختی، عاطفی و رفتاری سه رکن تلاوت خاشعانه» تقدیم علاقه‌مندان شد که در این مصاحبه‌ها تعریف تلاوت خاشعانه، راه‌های حصول آن و مباحثی دیگر حول این موضوع پرداخته شد.
در ادامه بخش سوم این گفت‌وگو که دربردارنده نکاتی پیرامون ضرورت پیدا کردن الگو در تلاوت خاشعانه و واکاوی معکوس آن، تحلیل و بررسی برخی روایات حول تلاوت خاشعانه، بازنگری در نحوه تقلید از قاریان مصری و ... است، ارائه می‌شود؛
شما به تعیین الگو برای رسیدن به تلاوت خاشعانه اشاره کردید، با این اوصاف می‌توانیم بگوییم که الگوهایی باید پیدا شود و بعد ببینیم چه کاری انجام داده‌اند و بقیه هم انجام دهند؟
بله، متأسفانه آن زمانی که ما ایکنا و ... را نداشتیم و این تکنولوژی‌های گسترده وجود نداشت، این الگوها را مشاهده می‌کردیم اما الآن باید بگردید تا آنها را پیدا کنید، البته اگر قبول کنند و بگذارند که از آنها صوت و تصویر بردارید و آنها را به عنوان الگو مطرح کنید.
به دلیل فرهنگی که شاکله ذهنی آنها را تشکیل داده وقتی بفهمند که می‌خواهید تصویربرداری را انجام دهید، نخواهند گذاشت و به دنبال این هستند که از ریا بگریزند، بنابر این اگر هم بنا باشد تصویری از آنها گرفته شود باید خیلی با دقت باشد که متوجه نشوند.
البته هنوز هم پدربزرگ و مادربزرگ‌هایی هستند که با همان صدای لرزانی که در سنین بالا دارند قرآن را آنطور که شما می‌خواهید تلاوت می‌کنند، اینها باید رصد شوند، همچنین نیازمند الگوهای متعدد هستیم، چون تا تنوع وجود نداشته باشد نمی‌توان الگوی خوبی تعریف کرد، اگر این الگو یک عالِم باشد طبیعتا مردم می‌گویند علما معلوم است که موفق هستند و من که عالِم نیستم تا اینطور تلاوت کنم، ولی وقتی از مادربزرگ‌ها هم الگو معرفی شد مردم می‌گویند این کار توسط یک چنین فردی انجام شده و ممکن است عده‌ای حتی نتوانند مادر شوند اما می‌توانند از مسیری که این مادربزرگ طی کرده استفاده کنند.
در مرحله بعد می‌توان برآیند مشترک این نمونه‌ها را دید، در واقع تأکیدی که روی کلمه معکوس داشتم نیز بدین علت بود که باید کارهای انجام شده را برگردانیم و تعریف کنیم که این افراد موفق چه مؤلفه‌هایی داشته‌اند، در اینجا است که می‌توانیم نشان دهیم در یک مؤلفه یک فرد بی سواد با یک فقیه عالم مشترک هستند، یک جوان با یک پیر در مؤلفه‌هایی مشترک هستند؛ چرا که یک مسیر را رفته‌اند و به یک شناخت از قرآن رسیده‌اند، اگر این‌ها به صورت معکوس تبیین شود می‌توان به عنوان چراغ راه از آنها استفاده کرد.
طبق برخی از روایات، باید قرآن را با الحان و اصوات عربی قرائت کرد، از طرفی هم چند سالی است که شاهد تلاوت تنغیمی از سوی قاریان مصری و دیگر کشورها بوده‌ایم؛ با این اوصاف اساسا چه رابطه‌ای بین این روایات و این گونه از تلاوت قرآن وجود دارد؟ و سؤال دیگر اینکه ائمه(ع) چگونه قرآن را تلاوت می‌کردند؟
من از شما سوال می‌کنم که اینگونه مسائل کجای این حدیث قرار می‌گیرد؟ و آیا این حدیث و روایت لزوما سنت و سیره پیشوایان دین را تبیین می‌کند؟ پاسخ به این سؤالات در تخصص کیست و جای آن کجاست؟ آیا حوزه علمیه نیست؟ آیا فقها مسئول این کار نیستند؟
به عنوان شاهد عینی که چند دهه به دنبال این مسائل بوده‌ام به شما با قاطعیت می‌گویم که حوزه علمیه کاملا در این زمینه سلب مسئولیت کرده و می‌کند و به هیچ وجه تن به قضا نمی‌دهد، فقهای ما هیچ وقت در درس خارجشان حتی برای یک جلسه هم وارد این مسائل نشد‌ه‌اند.
چیزی که متعدد از زبان این علما شنیده‌ایم این بوده که تصریح کرده‌اند، این که مجلس قرآن چگونه باشد و چگونه باید قرآن تعلیم داده شود و ... همه کار بازاری‌ها است و کار ما نیست.
حدود سال‌ 75 در دانشگاه امام صادق(ع) بعد از کنفرانس‌های علمی متعدد، تحت عنوان «ضرورت بازنگری در روش‌ها و شیوه‌های تعلیم و ترویج قرآن»، کار به جایی رسید که من را به مدت یکسال در این دانشگاه ممنوع التدریس کردند، اما بعد از یکسال وضعیت کاملا تغییر کرد.
از جمله مواردی که پیش آمد این بود که مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق(ع) پیشنهاد داد تا به همراه یک تیم تحقیقاتی این بحث‌ها را به عنوان یک طرح تهیه کنیم و در اختیار آنها قرار دهیم، معمولا روال بر این است که طرح تحقیقاتی که قرار است در یک دانشگاه انجام شود، در همان مرحله اول به ارزیاب داده می‌شود تا ببینند قابل اجرا هست یا خیر.
طرح ما را نیز به یک صاحب نظر دانشگاهی و حوزوی دادند، صاحب نظر دانشگاهی گفت این طرح به دانشگاه مربوط نمی‌شود و حوزوی هم گفته بود به حوزه ارتباطی ندارد، به صورت اتفاقی چند وقت بعد دستخط آن صاحب نظر حوزوی را دیدم و ایشان را هم شناختم، نزدیک به این عبارت نوشته بودند که «طراح محترم دنبال چیزهایی است که در حدیث و سنت و سیره معصومان(ع) قابل پیگیری نیست و راه پیگیری این مباحث جاهای دیگر و علوم دیگر است».
این نظر کسی بود که بنده ایشان را به عنوان سخنگوی حوزه علمیه قم و حتی مشهد قبولش دارم؛ چرا که چنین موقعیتی داشتند، شما اگر بخواهید حوزه‌های قم و مشهد را کنار بگذارید هم عملا دیگر حوزه‌ای باقی نمی‌ماند، عمق فاجعه دقیقا در این حد است که حاصل مطلبی که شاکله حوزه علمیه را تشکیل داده است این است که این مسائل مربوط به تعلیم و ترویج قرآن هیچ ارتباطی با حوزه ندارد.
در صورتی که حوزه است که باید جواب دهد، من اگر الآن به شما بگویم و شما هم پخش کنید که یک روایت لزوما سیره را تعریف نمی‌کند، این حرف من ارزشی ندارد، یک فقیه که رساله‌اش دست مردم است و شمار زیادی از مردم مقلدش هستند، او باید به این بحث ورود کند و بگوید که یک روایت و چند روایت سیره و سنت تعریف نمی‌کند. بنابر این آن عالم حوزه باید بگوید که ملاک و محک سیره و سنت ائمه(ع) باید سیره پیامبر(ص) قرار گیرد.
شما اگر بخواهید یک حدیث ولو جعلی پیدا کنید که بگوید پیامبر(ص) وقتی بر مردم قرآن را تلاوت می‌کرد، در نماز یا خارج از نماز و می‌گریستند، نمی‌توانید پیدا کنید. مورد معتبری را داریم که پیامبر(ص) از شنیدن صدای تلاوت قرآن منقلب شدند، اما اینکه رسول خدا(ص) در حال تلاوت گریه می‌کردند، نداریم.
عده‌ای خیال می‌کنند تلاوت قرآن با حزن یعنی با اندوه خواندن که گویی عزیزی را از دست داده است، اما حزن مورد نظر هیچ ارتباطی با غم و اندوه ندارد، مهم‌تر این که باید فضای صدور این روایات نیز مورد بررسی قرار گیرد؛ اما اگر این حرف‌ها را من بزنم ارزشی ندارد.
علما باید بگویند که علت این که گفته قرآن با حزن نازل شده پس آن را با حزن بخوانید در واقع زمینه زمینه‌ای بوده که دیدند قرآن را به گونه‌ای می‌خوانند که گویی رها و آزاد و شاد است و با این حدیث به دنبال این بودند که این روش خواندن تصحیح شود.
این روایات به دنبال آن است که بگوید قاری در هنگام تلاوت قرآن بی غم و آزاد و رها، گویی که بر فراز ابرها است اینطور نباشد، قرآن طبیعتش بغض‌آلود است که این مسئله نیز به قرآن‌شناسی برمی‌گردد که طبیعت کلام خدا بغض‌آلود است و به حالت طرب و رقصیدن و ... نیست، این یکی از جنبه‌های معنایی این دست روایات است، اما در مسیر دیگری افتاده است.
افتاده در مسیری که وقتی مطرح می‌شود یا غالبا مابازای خارجی ندارد یا اگر هم جواب دهد نتیجه مطلوب نیست، تیم ما در خرداد 79 یک طرح با محتوای 1000 صفحه A4 تنظیم کرد و ارائه شد و نشان دادیم که وقتی صاحب‌نظران حوزوی می‌گویند نیست و نمی‌شود برای این بود که جایگاه هر حدیث و آموزه‌ای را به صورت یک پازل که هر قطعه باید سرجایش باشد، ندیده‌اند و اینها همگی مجزا دیده شده‌ است، لذا به نتیجه هم نرسیده‌اند.
کاری که طرح جامع آموزش زبان قرآن در آن سال‌ها انجام داد، عبارت از این بود که همه اینها را رصد کرد، از این طرف هم در علوم مرتبط بشری این زمینه‌ها مورد دقت قرار گرفت و کنار هم قرار داده شد و به این نتیجه رسیدیم که هر یک از این احادیث در آن سامانه کلی و پازل جامع جایش کجا است، وقتی جای خودش قرار گرفت معلوم می‌‌شود چه جهت‌دهی دارد و اصلا علت طرحش چیست.
تقریبا بدون استثنا «اقرؤ القرآن بلحون العرب و اصواتها» را امر گرفته‌اند در حالی که اصلا امر نیست ولی چه فایده‌ای دارد، من در این سال‌ها گفته‌ام اما کسی گوش نمی‌کند، آیات عظام باید بگویند که صلاحیتش را دارند، باید بگویند این حدیث امر نیست، بلکه جواز است، یعنی شما اگر نگرانید که شبیه لحون و اصوات عرب قرآن بخوانید نگران نباشید.
معنای عملی روایت هم این است که اگر قرآن را به صورت طبیعی تلاوت می‌کنید و در همین حال یک نفر از راه رسید و گفت من متخصص نغمات هستم و اینطور که شما خواندید در فلان دستگاه موسیقی عربی بود و قاری هم روحش از این قضیه خبر نداشت ایرادی ندارد. روایت درصدد این است که نگرانی بیجا را رفع کند، وقتی اینطور شود ایرادی ندارد که به جای لحون عرب بشود لحون الفارس و...
اگر دارید قرآن می‌خوانید ولی کار فنی انجام نمی‌دهید و خود به خود به آن سمت فنی برود اشکالی ندارد، چنان که این مسئله یک پرده از اعجاز قرآن را نشان می‌دهد که به طور طبیعی وقتی قرآن تلاوت می‌شود و یک متخصص موسیقی در آنجا حضور دارد این تلاوت و آهنگین بودن کلمات و آیات آنچنان بوده که این موسیقی‌دان این ارزیابی را داشته است.
اگر بحث، بحث تلاوت قرآن است، تلاوت باید تلاوت باشد، وقتی می‌گویند «لحون العرب» یعنی نگران نباشید که وقتی قرآن می‌خوانید شبیه لحن و صوت عرب‌ها بشود و شما که قرآن می‌خوانید از اول که برنامه نت‌نویسی و ... نداشته‌اید، کما این که 50 سال پیش نوشتند و علما هم قبول نکردند که عدم پذیرش این کار هم درست است، چون مسیر اصلا از این سمت نیست، ولی اگر که تلاوت قرآن در مسیر خودش دارد انجام می‌شود و مستمعی اهل فن است و نشست و نت آن را هم نوشت ایرادی ندارد کما اینکه کار جالبی هم تلقی می‌شود.
این که عده‌ای فارسی خواندن قرآن را اشکال گرفته‌اند، تحت تأثیر همین روایت بوده‌اند غافل از این که، روایت به عرب‌ها می‌گوید با لحن عربی بخوانید نه فارس‌ها، گیریم که امر هم باشد، برای غیر عرب‌ها نیست و اینها همه چیزهایی است که باید لحاظ شود اما نشده، یکی از مسائل اساسی آن هم این است که حوزه علمیه ورود نکرده و نمی‌کند.
پس با این اوصاف منظور از لحون العرب، بحث مقامات و دستگاه‌ها نیست، درست است؟
بله، لزوما به آن معنا نیست و مهم‌تر این که این روایت اشاره به جواز دارد نه دستور و امر، یعنی نگفته حتما باید قرآن را با الحان و اصوات عربی بخوانید و همانطور که قبل از این توضیح داده شد رفع نگرانی کرده است.
همچنین باید توجه داشت که پیامبر(ص) نیز هیچ وقت ننشست تا قرآن خواندن را با صدای خوش تعلیم دهد، اما فراوان در سیره ایشان داریم که وقتی با کسی که قرآن را با صدای خوش تلاوت‌ می‌کرد برخورد می‌نمودند او را تحسین می‌کردند.
همان قضیه معکوسی که بدان اشاره کرده‌ایم اینجا مطرح است، هیچ‌گاه پیامبر(ص) فرضا یکی اصحابشان را مانند فلان قاری ما تربیت نکردند، اما می‌بینیم که آن صحابه عملا در مسیر طبیعی خودش در ساحت شناختی و عاطفی با قرآن ارتباط صحیحی برقرار کرده.
در نتیجه در ساحت رفتاری هم دچار لغزش نمی‌شود و هنگامی که یک رفتار مانند تلاوت قرآن از او سر می‌زند الگویی برای همگان تلقی می‌شود، خود پیامبر(ص) نیز این الگو را تحسین ‌می‌کردند اما این که بخواهند برای رسیدن به چنین الگویی کلاس تشکیل دهند، خیر چنین نبوده است.
سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که با این وصف با جلسات قرآنی که کارشان آموزش نغمات است باید چه برخوردی داشته باشیم؟ و دیگر این که آیا این نغمات و آهنگ‌ها با تلاوت خاشعانه نسبتی دارند؟
پاسخ قسمت دوم سؤال شما که معلوم شد و گفتیم که غالبا نسبتی با یکدیگر ندارند و خود افرادی که در این زمینه دست‌اندرکار هستند نیز این مسئله را قبول دارند.
اما در مورد بخش اول سؤال شما باید بگویم، در جلسات قرآن کاری می‌کنند که خب خیلی نسبتی با نیازهای اساسی ما ندارد ولی ما نباید در اینجا اشتباه دیگری را مرتکب شویم و آنها را نفی کنیم چراکه اعتقاد خود بنده این است که تمام فعالیت‌های قرآنی خالصانه است و به تمام فعالیت‌های قرآنی نیز اعتقاد دارم.
اما باید توجه کرد که وقتی تعریف شده که کار دیگری انجام شود، حالا هرچقدر هم که خالصانه باشد به هر حال همان کار در حال انجام است و نتیجه آن این می‌شود که قاری متخصص الحان و نغمات تربیت خواهد شد.
ضمن این که غالبا کعبه آمال جلسات قرآن مسابقات است، حتی در برخی از جلسات فضای مسابقات را بازسازی می‌کنند و نتیجه هم این است که به همان چیزی که دنبال آن هستند می‌رسند، یعنی این افراد در مسابقات شرکت می‌کنند و طبق همان چک لیست‌هایی که در اختیار داوران قرار دارد نمره می‌آوردند.
خود من زمانی که قرار بود جایزه حفظ سوره اسراء را دریافت کنم، داوران نشسته بودند، ملاک‌هایشان را هم می‌دانستم، از من مکرر سؤالاتی را پرسیدند و من هم همه جوره برای آنها تلاوت کردم، پرسش و پاسخ طولانی شد و احساس کردم بنا ندارند که جایزه را به من بدهند، در همین لحظه به آیه 100 سوره اسراء «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفَاقِ»، رسیدم و این آیه را با حالت خاصی خواندم و به یکباره نظر همه تغییر کرد و آن جایزه هم نصیب ما شد.
به آنها توجه دادم که شما باید به آن چیزی نمره دهید که در چک لیست‌های شما نیست و آن این است که من می‌توانم شما را تحت تاثیر قرار بدهم که در لیست شما هیچ آیتمی برای این مورد پیش‌بینی نشده است.
پس اگر بنا را بر این گذاشتیم که با طرح مباحث قرآن‌شناختی قاریانی را تربیت کنیم که تلاوت خاشعانه ارائه می‌کنند به نتیجه مطلوب می‌رسیم و اگر هم بنا داشتیم قاری متخصص صوت و لحن تربیت کنیم در نهایت به همین بُعد می‌رسیم، درست است؟
بله، البته بنده روی این مسئله تأکید دارم که فعالیت قرآنی به هر حال فعالیت قرآنی است، یعنی در مقایسه که به جای این فعالیت یک کار غیر قرآنی انجام شود طبیعتا یک امتیاز محسوب می‌شود، البته نگاه ما به مسابقات از زاویه بحثی که داریم به یک شکل است، اما باید توجه داشته باشیم که نگاه دیگری هم وجود دارد.
امروزه در تمامی جوامع اسلامی این رقابت‌ها مطرح است و زمانی که می‌بینیم معمولا قاریان کشورمان نیز در مسابقات بین‌المللی حائز رتبه‌های عالی می‌شوند نشان می‌دهد که مسابقات هم مهم هستند و نباید اشتباه کنیم و بگوییم که مهم و مطرح نیست اما این مطرح بودن در حدی است که فرض بفرمائید تیم والیبال ما بخواهد در مسابقات مقام بیاورد و در این جایگاه ارزش و اهمیت خود را دارد.
در نتیجه باید توجه داشته باشیم که اگر می‌خواهیم در مورد مسئله‌ای صحبت کنیم نباید یک قسمت از آن سرکوب کنیم، ما نمی‌خواهیم که جلسات قرآن را تعطیل کنیم بلکه باید مسائلی که جای آن خالی است را پیگیری و ریشه‌یابی کنیم.
آقای دکتر، بحث دیگر این است که قاری که تلاوت خاشعانه انجام می‌دهد و در مخاطب تأثیرگذاری دارد قطعا به معانی آیات نیز ملتفت است، اما سؤال اینجا است که یک مخاطب غیر عرب‌زبان که مفاهیم و ترجمه آیات را  نمی‌داند چگونه منقلب و تحت تأثیر قرار می‌گیرد؟
طبیعتا تلاوت، خاشعانه است و تلاوت خاشعانه نیز همین اثر را هم می‌گذارد، ضمن این که، این تلاوت، خاشعانه نیست مگر اینکه یک قرآن‌شناسی صحیح و شایسته‌ای در عقبه خودش دارد و در ساحت عاطفی نیز یک عواطف خاصی در آن شناخت تعبیه کرده و وقتی این موارد شکل گرفت دیگر جای تعجب ندارد که به یکباره و در چند دقیقه بدون هیچ سابقه قبلی همه مستمعان منقلب شوند، چراکه همه موارد به درستی تعبیه شده و اثرگذاری فوری هم می‌تواند داشته باشد.
مایلم نظر شما را در مورد قاریان مصری و موجی که برای تقلید از آنها در کشورمان به وجود آمده را بدانم.
این مسئله باید مورد بررسی قرار گیرد که چگونه ما از آنها تقلید کرده‌ایم، ما همه قاریان مصری را از یک جایی به بعد مورد نظر قرار داده‌ایم اما هیچ وقت این که از کجا شروع کرده و به کجا رسیده‌اند را مورد بررسی قرار نمی‌دهیم و کسی هم دنبال این مسائل نیست. این که ما به نتایج مطلوب نمی‌رسیم دلیلش این است که نحوه تربیت یک قاری مثل منشاوی و این که اصلا چرا در این مسیر قرار گرفته و ... را مورد نظر قرار نمی‌دهیم.
از تأکیدات مقام معظم رهبری این است که ما در تلاوت قرآن صاحب سبک شویم، یعنی ایشان منتقد تقلید کردن هستند، لذا ما باید بررسی کنیم که آیا اصلا قاریان مصری باید مرجع تقلید می‌شدند یا خیر؟ و حالا که این اتفاق افتاده در چه مسائلی این تقلید آسیب‌زا بوده و منافع آن چطور بوده است؟
مسئله این است که یک تجربه‌ای اگر در در آنجا موفق بوده باید تعریف شود که آن موفقیت در تعریف ما نیز موفقیت محسوب می‌شود؟ آن زمانی که مصر در قرائت قرآن قطب بزرگی محسوب می‌شد یکی از مؤلفه‌های مثبتی که برای آن در نظر می‌گرفتند بحث موفقیت آنها در ترویج قرآن بود، اما باید بررسی شود که آیا اگر در مجالس فسق و فجور هم این ترویج وجود داشته باشد آیا موفقیت محسوب می‌شود؟ آیا ما نیز اینها را قبول داریم یا خیر؟ اینها مسائلی است که روی آن بحث نکرده‌ایم.
با وجود اینکه در کشورمان تعداد زیادی از قاریان خوش‌خوان را داریم ولی به مصری‌ها بیشتر بها داده می‌شود آیا مسئولیت کار خودمان را می‌پذیریم؟ همچنین مسئله مهم دیگر این است که آیا ما همچنان قصد داریم قاری وارد کنیم؟ آیا هدف‌گذاری این است که در یک پروسه چند ساله فقط قاریانی مانند آنها را داشته باشیم؟
وقتی که دنبال بومی سازی تلاوت نبوده‌ایم و فقط هدف این بوده که عبدالباسط یک تا چهار تربیت کنیم به نتیجه نمی‌رسیم، این در حالی است که این افرادی که اینقدر خوب عبدالباسط می‌خوانند توانایی بهتر خواندن و صاحب سبک شدن را دارند اما این اتفاق نمی‌افتد. برای این قاری چارچوبی تعریف شده تا از عبدالباسط فراتر نرود.
یعنی عبدالباسط و قاریان در این سطح نیز می‌توانستند برای ما الگو باشند؟
بله، الگو می‌توانستند باشند اما ما فقط از آنها تقلید کرده‌ایم، «خلق را تقلیدشان بر باد داد»، فقط به دنبال تربیت عبدالباسط شماره دو بوده‌ایم و هیچ وقت به این فکر نیفتادیم که این قاری قبل از قاری شدن چه کارهایی انجام داده و چه مسیری را طی کرده است.
ممنون از این که این فرصت را برای ما فراهم کردید، به عنوان سخن پایانی اگر مطلبی وجود دارد بفرمایید.
«انا لله و انا الیه راجعون»، زمانی که من در 24 ساعت، 28 ساعت پرتوان و با انرژی می‌توانستم در اختیار امثال شما باشم، هرچقدر گفتم نیامدند و پیگیری هم نکردند، حالا شما زمانی آمدید که توانایی که در این ساعت‌های محدود خدمت شما گذاشتم را اعجاز الهی می‌دانم، در حال حاضر بنیه و سن من طوری است که هر دقیقه که می‌توانم صحبت کنم با این شرایط است که دقیقه بعدی وجود نداشته باشد.
یک حرف آخر هم در تحقیقاتم داشتم و می‌خواهم آن را تکرار کنم که «استغفر الله و اتوب الیه».

مطالب مرتبط
captcha