چهل سالگی انقلاب اسلامی فرصتی برای تبیین دستاوردهای این حرکت تاریخی و آسیبشناسی کاستیها و نقاط ضعف آن است. از یکسو واکاوی اندیشه امام(ره) در پیشبرد انقلاب و بنای انقلاب و تأسیس نظام بر پایههای مردمی و الهی و چگونگی پیوند بین این دو ساحت مهم است و از سوی دیگر دلایل عقبماندگی در برخی آرمانهای مهم انقلاب اسلامی از اهمیت بسزایی برخوردار است.
ایکنا درباره این مسائل با عماد افروغ، استاد دانشگاه و جامعهشناس، گفتوگویی انجام شده است که متن آن به شرح ذیل است:
ایکنا ــ امام(ره) با چه پشتوانهای قرآنی، فقهی و فلسفی موفق شد بین دو مقوله ولایت فقیه و نقش مردم در اداره کشور و بهطور کلی دین و ملت پیوند برقرار کند؟
ــ اگر بخواهم خیلی فلسفی به این سؤال پاسخ دهم که فکر میکنم که مبناییترین پاسخ هم باشد در نهایت آن را در نگرش ناثنوی و نا دوگانهنگری یا کلگرایی توحیدی امام(ره) جستوجو میکنم. انواع دوتاییها و دوگانگیها نزد امام(ره) رنگ میبازد؛ دین و سیاست، علم و دین، ارزش و واقعیت، خدا و انسان، دنیا و آخرت، حاکم و مردم. انواع و اقسام دوتاییها حسب همان وحدت در عین کتثرت در اندیشه امام(ره) فرومیپاشد و هم وحدت و هم کثرت به رسمیت شناخته میشود. در وحدت، کثرت میخواند و در کثرت، وحدت.
یکی از نقاطی که میتوان مطرح کرد همین طرح جمهوری اسلامی یا مردمسالاری دینی است. در مردمسالاری دینی تعریف جدیدی از مشروعیت به دست داده میشود. برخلاف تصوری که مشروعیت در برابر مقبولیت قرار میدهد، در اندیشه امام(ره) مشروعیت حاوی دو مؤلفه مرتبط با هم است؛ حقانیت(شرعیت) و مقبولیت (رضایت عامه). در واقع این دو مؤلفه با همدیگر مفهوم مشروعیت را رقم میزنند. به عبارتی آن نظام سیاسی مشروع است که هم حکمرانان واجد ویژگیهای شرعی، حقانی و شناختهشده باشند و هم اینکه مورد رضایت و قبول مردم قرار گیرند. هیچ یک از این دو مؤلفه بدون دیگری مشروعیتزا نیستند. همان طور که ذکر شد منظور من از مشروعیت به معنی قانونیت است نه شرعیت. ضمن اینکه حضرت امام(ره) علاوه بر این نگرش فلسفی و عرفانی، به قرآن، سنت و سیره نظری و عملی بزرگان دین هم مسلط بودند.
همین نگرش فلسفی را میتوان در عملکرد حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) مشاهده کرد و کافی است یکبار نهجالبلاغه و فقط خطبه 186 مطالعه کرد که نگرش دیالکتیکی خاصی در آن دیده میشود که میتوان آن را ترجمانی از وحدت در عین کثرت دانست؛ هموقوعی تمایز در عین اتصال. علاوه بر آن در جاهای دیگری امام علی(ع) مدام از حقوق متقابل حکمران و مردم سخن میگویند و این عبارت معروف از ایشان است که میفرمایند: «مرا بر شما حقی است و شما را بر من حقی؛ حق من بر شما این است که از من اطاعت کنید و مرا در نهان و آشکار نصیحت کنید». به عبارتی قاعده نصیحت حکمرانان از سوی مردم و امر به معروف و نهی از منکر که در اسلام و تشیع جا افتاده است، بستری را فراهم میکند که امام(ره) توجه ویژهای به مردم به مثابه قدرت اجتماعی داشته باشد.
یکی دیگر از دیالکتیکهایی که در زندگی امام(ره) مشهود است دیالکتیک نظر و تاریخ است. یعنی امام(ره) صرفا یک نظرگاه انتزاعی ندارد و به وجه انضمامی و تاریخی وقایع هم توجه دارد. امام(ره) مرجع تقلیدی نیست که گوشهای بنشیند و به صورت انتزاعی به مقولات نگاه کند و فتوا و حکمی صادر کند. امام (ره) در مجالس پیش از انقلاب شرکت میکند، تاریخ و وجوه انضمامی را میشناسد و به واقع میتوان تجلیات مختلف دیالکتیک را در اندیشه امام(ره) مشاهده کرد. یکی دیگر از این تجلیات، جامعه و دین است. رابطه دین و جامعه در اندیشه امام(ره) رابطه «عموم و خصوص من وجه» است و جامعه در نگاه امام(ره) برای خودش اعتبار و حرکتی دارد که باید در حکمرانی دینی خود را نشان دهد. این همان بحث توجه به مقتضیات زمان و مکان است که امام(ره) بسیار بر روی آن اصرار میورزیدند. بنابراین مردم جایگاه فلسفی و دینی پررنگی در اندیشه امام(ره) دارند و بر همین اساس است که امام در عبارات و سخنان شان، مدام به مردم ارجاع میدهند و برای نمونه درباره انتخاب اولین نخستوزیر پس از انقلاب اسلامی، این انتصاب را با اتکا به رأی و حمایت مردم بیان میفرمایند.
در مجموع مردم به خاطر اندیشه فلسفی امام(ره) و عنایت و اراداتی که به قدرت اجتماعی داشتند، جایگاه بالایی در اندیشه ایشان داشتند. به عقیده امام(ره) قدرت اجتماعی اصل است و قدرت سیاسی فرع. قدرت سیاسی ابزار است و قدرت اجتماعی و نیازهای تعریفشده در آن هدف و غایت. به همین دلیل امام(ره) در جایی میفرمایند تمام تشکیلاتی که از صدر اسلام ایجاد شده برای معرفت خدا و تحقق عدالت بوده است.
ایکنا ــ اگراستقلال، آزادی، عدالت، اخلاق(معنویت) را چهار آرمان اصلی انقلاب اسلامی بدانیم در کدام یک از این آرمانها دستاوردهای خوبی حاصل شده و در کدام یک با نقظه مطلوب فاصله داریم؟
ــ به عقیده من انقلاب سه هدف و آرمان عمده داشت که عدالت، آزادی و اخلاق است. اتفاقاً در زمینه آزادی موفقیت نسبی داشتیم و در حوزه استقلال نیز زبانزد هستیم، ولی در اخلاق و عدالت کارنامه خوبی نداریم. آن چیزی که به نیازی جمعی برمیگردد یا عدالت است یا استقلال یا اخلاق. آزادی اگر قرار باشد که با استقلال خلط نشود، یک مقوله و مفهوم فردگرایانه است، ولی انقلاب حرکتی جمعی است. یادمان نرود آن آزادی که مطمح نظر بود هم وجه استقلالی پررنگی داشت و هم وجوده فردی آزادی را لحاظ میکرد. نمیخواهم بگویم در حوزه آزادی به تمام ظرفیتهای قانون اساسی توجه شده است، اما به راحتی هم نمیتوان گفت در این حوزه توفیقی نداشتیم. در مقطعی پس از انقلاب، سطح آزادی در کشور خوب بود اما مشی مسلحانه برخی گروهها متأسفانه مانع از این شد که این روند آزادی به خوبی ادامه پیدا کند. اما کماکان آزادی نسبی در کشور وجود دارد و خیلی راحت میتوان نقد کرد اما اینکه عدهای حرفهای دیگران را سانسور میکنند دلیل بر عدم آزادی نیست. در حالی که در زمان شاه حتی نمیشد حرفها را بیان کرد چه برسد به اینکه منعکس بشود یا نشود. امروز حکمرانان یا رسانهها مصلحتاندیش شدهاند که برخی حرفها منعکس نمیشود ولی مردم احساس آزادی لازم را دارند. باز دوباره تأکید میکنم منظور من مطلوبیت تام کشور در زمینه آزادی نیست، بلکه وجود آزادی نسبی در کشور است.
متأسفانه کارنامه نظام به لحاظ حیات اخلاقی و عدالت اجتماعی خوب نبوده است و در این دو مقوله مشکلات جدی داریم. حتی به اعتقاد من برخی از مشکلات اخلاقی ریشه در بیتوجهی به عدالت اجتماعی دارد. اگر عدالت اجتماعی مستقر شده بود حداقل علت حیات اخلاقی مردم فراهم میشد. این بدین معنا نیست که اگر عدالت اجتماعی نباشد، دلیلی بر اخلاقی نبودن مردم است، اما عدالت اجتماعی بسترساز اخلاق است و کمک میکند مردم با خیال آسوده زندگی کنند و به سمت مقولات متعالی اخلاقی سوق پیدا کنند. متأسفانه چون عدالت اجتماعی مستقر نشده و بنا به دلایل و توجیهات کاذب، روز به روز شکافهای طبقاتی بیشتر شده و آمارها و نظرسنجیها هم این را نشان میدهد، این بر روی حیات و زیست اخلاقی مردم اثر سوء گذاشته است.
ممکن است مردم حساب خود را از انقلاب و حکومت جدا کنند و به اخلاق روی بیاورند، اما در آن زمان کشور آبستن انقلاب خواهد بود. به عبارتی اگر مردم حساب خود را از نظام جدا کنند و به حیات اخلاقی پناه بیاورند؛ یعنی آمادهاند که نظام را دگرگون کنند. پس باید هر چه سریعتر به بهبود سطح عدالت اجتماعی و کاهش شکافهای اقتصادی و طبقاتی اهتمام ورزید والا این یک زنگ خطر است. هر چه سریعتر باید این شکافها ترمیم شود و مسئولا باید به توصیههایی که خیلی از صاحبنظران درباره بسط عدالت اجتماعی میدهند گوش کنند. متأسفانه منافع و مصالح شخصی عدهای و گروهی اجازه نمیدهد عدالت اجتماعی در توزیع، تولید، توجه به آمایش سرزمین و استفاده از تمام ظرفیتهای نهفته در کشور محقق شود. قطعاً وقتی به عدالت اجتماعی بیتوجهی میشود مطمئناً بر روی حیات اخلاقی جامعه هم اثر منفی میگذارد.
ایکنا ــ امام(ره) ادبیات خادم و مخدوم را وارد رابطه بین مسئولان و مردم کرد و تا پایان دفاع مقدس نیز این رابطه وجود داشت، اما پس از آن دوره این ادبیات کمرنگ شد. دلیل این انحراف را چه میدانید؟
ــ درباره دوگانه مردم و حکمران، اگر قرار باشد یکی خادم و دیگری مخدوم باشد، مردم باید مخدوم باشند و حکمرانان باید خادم باشند. اما متأسفانه به خاطر وجود دلایل، توجیهات و بهکارگیری الگوهایی در توسعه و نوسازی در کشور به تدریج این رابطه برعکس شد و مردم تبدیل به خادم و حکمرانان مخدوم شدند و رابطه ارباب ــ رعیتی شکل گرفت. این مسئله هیچ ارتباطی با اصل انقلاب اسلامی ندارد و به نوع نگاه مسئولان برمیگردد. با این اتفاق این خطر وجود دارد که به تدریج دیالکتیک و تعامل بین قدرت اجتماعی(مردم) و قدرت سیاسی(حکمرانان) به هم بریزد و فاصله ایجاد شود و در این وضعیت همان طور که قبلاً بیان میکردم میتواند انقلابی هم رخ دهد. انقلاب وقتی شکل میگیرد که قدرت اجتماعی احساس کند قدرت سیاسی در خدمت او نیست بلکه رعیت قدرت سیاسی شده است. اینجاست که مردم به فکر چاره میافتند که قدرت سیاسی را هرچه سریعتر کنار بزند و قدرت سیاسی مطلوبتر و خادمتری را بر سر کار بیاورند.
ایکنا ــ برخی معتقدند انقلاب اسلامی به واسطه ریشههای دینی و قرآنی با هر نوع عملکرد جمهوری اسلامی و مسئولان آن باقی میماند. نظر شما درباره این عقیده و ایده چیست؟
ــ نباید قضیه را یکطرفه نگاه کرد. قرآن ممکن است اسیر تفسیرهای ظاهرگرایانه هم بشود، اما روح قرآن بیش از آنکه در خدمت قدرتهای ابزاری و افعال مشروط باشد در خدمت افعال هدف و غایی است. روح قرآن بیش از آنکه به شکل بها بدهد به محتوا توجه دارد. اگر عدهای تفسیری از قرآن در جهت تحکیم قدرت خودشان به دست بدهند، اما روح قرآن و آموزههای سنت این اجازه را میدهد که عدهای از آیات قرآن به منزله یک قوه محرکه برای انقلاب استفاده کنند که این اتفاق هم قبل از انقلاب رخ داد و برخلاف خیلی از تفسیرهایی از قرآن که میخواستند مردم را به سکوت و سکون فرابخوانند اما عدهای آمدند که با تمسک به برخی از آیات قرآن یک انگیزه لازم را برای حرکات انقلابی ایجاد کردند.
البته حکومتی که دینی و دموکراتیک میشود اگر مطلقه شود به زیر کشیدنش کار سادهای نخواهد بود. دو سؤال اساسی در اینجا وجود دارد؛ به زیر کشیدن حکومت مطلقه آسانتر است یا حکومت مطلقه منتخب؟ حکومت مطلقه را آسانتر میتوان ساقط کرد چون منتخب نیست. سؤال بعد این است که سرنگون کردن حکومت مطلقه منتخب آسانتر است یا حکومت مطلقه منتخب قدسی؟ میگویند حکومت مطلقه منتخب را راحتتر میتوان به زیر کشید. لذا حکومت ما که تصویری از حکومت مطلقه منتخب قدسی است نمیتواند به امان خدا رها شود و باید نظارت دوسویهای بر آن وجود داشته باشد؛ هم نظارتی عطف به حقانیت حکمران و هم نظارتی عطف به مقبولیت حکمران. مقبولیت حکمران هم به این برمیگردد که مردم مطمئن شوند که به آزادی، عدالت، اخلاق و نیازهای واقعی آنها توجه میشود. لذا نظارت در چنین الگوی حکومکتی باید مضاعف باشد و کسانی که در جایگاه نخبگی قرار دارند و وظیفه خاص و تعریفشدهای به نام نظارت برعهده دارند باید فعالانه این نظارت را انجام دهند و نباید حتی در نظام مبتنی ولایت فقیه شاهد کمرنگ شدن نظارتها و بیتوجهی به قاعدههای تعریفشده در حکمرانی باشیم.
گفتوگو از مهدی مخبری
انتهای پیام