نقد استبعاد عقلی نیازمندی قرآن به مبین در اندیشه مدافعان «قرآن‌بسندگی»
کد خبر: 3734257
تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۸:۲۲

نقد استبعاد عقلی نیازمندی قرآن به مبین در اندیشه مدافعان «قرآن‌بسندگی»

گروه اندیشه ــ قائلان به نظریه «قرآن‌بسندگی» معتقدند شرط بدیهی برای حصول هدف هدایت‌گری قرآن کریم این است که مردمان بتوانند مطالب آن را دریابند و راه هدایت را از طریق آن کشف کنند؛ لذا از نظر عقلی امکان ندارد فهم قرآن نیازمند به سنت باشد. مقاله «نقد و بررسی ادله عقلی قرآنیون ایرانی در باب قرآن‌بسندگی» به تفصیل به نقد این ادعا پرداخته است.

نقد استبعاد عقلی نیازمندی قرآن به مبین در اندیشه مدافعان «قرآن‌بسندگی»

به گزارش ایکنا؛ اهل قرآن یا قرآنیون گروهی از مسلمانان هستند که به اصالت قرآن به عنوان یگانه منبع تشریع احکام اعتقاد دارند و حجیت حدیث را انکار می‌کنند. علیرضا رحیمیان و سیدعبدالحمید ابطحی در مقاله‌ای تفصیلی با عنوان «نقد و بررسی ادله عقلی قرآنیون ایرانی در باب قرآن‌بسندگی» به بررسی و نقد این گروه پرداخته‌اند. این مقاله در فصلنامه تخصصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه شماره ۵۸ ویژه قرآن‌بسندگی منتشر شده است. گزیده‌ای از این مقاله در ادامه از نظر می‌گذرد.

مدافعان بینش «قرآن‌بسندگی» به کمک برداشت‌های خود از قرآن، تلاش فراوانی برای تضعیف سنت کرده‌اند و برای اثبات اصالت و کفایت قرآن به استدلال‌های متنوعی تمسّک کرده‌اند. ادله این گروه برای اثبات خودبسندگی قرآن در چند گروه مختلف جای می‌گیرند که در این گفتار، برخی از ادلّه عقلی آن‌ها را مرور می‌کنیم.

آنچه به عنوان دلیل عقلی کفایت کتاب مطرح می‌شود، به موضوع هدف از انزال کتاب و ارسال رسول متکی است، مبنی بر اینکه اگر کتاب الهی برای هدایت مردمان آمده است، شرط بدیهی برای حصول این هدف آن است که مردمان بتوانند مطالب آن را دریابند و راه هدایت را از طریق آن کشف کنند. حال اگر کتاب، گویا و قابل فهم و درک نباشد و یا آنچه قابل فهم است حجّت نباشد و برای عمل و عقیده اعتبار نداشته باشد، نقض غرض می‌شود. خصوصاً اگر دقت کنیم که دلیل حقانیت رسول هم کتاب است؛ یعنی مردم باید اول کتاب را بفهمند تا به حقانیت رسول هم پی ببرند، لذا مخاطب اولیه کتاب خود مردم هستند که اگر اصول مخاطبه در اینجا مراعات نشود، امری خلاف حکمت صورت گرفته است، یعنی شرط اولیه مخاطبه این است که زبان مخاطَب مورد نظر باشد و او کلام گوینده را بفهمد و مقصودش را از خلال کلامش دریابد.

به این ترتیب با توجه به غرض ارسال رسول که هدایت مردم است و انزال کتاب که هم حجت رسول و هم عامل هدایت است، مردم باید پیام الهی را از خلال کتاب الهی و از طریق ظواهر کلام او درک کنند.

عقیده شیعه در مورد قرآن، همواره در قالب اندیشه «عدم افتراق ثقلین» مطرح بوده و این موضوع یکی از اساسی‌ترین فارق‌های میان شیعه و دیگر فرقه‌ها بوده است. شیعه بر آن است که قرآن به عنوان ثقل اکبر، هیچگاه از ثقل دیگر که عترت باشد، جدایی نمی‌پذیرد. اگر مدلول اصلی این تفکر را ضرورت مراجعه به مبیّن بدانیم، می‌توان در مقابل این اصل شیعی، اندیشه کفایت کتاب را مورد توجّه قرار داد که مدلول آن عدم نیاز به مبیّن است.

نکته مهم این است که در حوزه فکری شیعه هم بعضاً نغمه‌هایی در دفاع از استقلال قرآن شنیده شده است. در این گفتار به اختصار، به نقد و بررسی این دیدگاه خواهیم پرداخت، چرا که این اندیشه‌ها اساس فکر شیعی را مورد اصابت قرار می‌دهد.

در میان کلمات داعیان این فکر، مطالبی به چشم می‌خورد مبنی بر اینکه کفایت کتاب در ارائه مقاصد خود، امری عقلی و ضروری است. یعنی احتمال اینکه خداوند فهم مقاصد خود را در قرآن وابسته به غیر کرده باشد منتفی است، و چنین احتمالی محذوراتی در پی دارد. در این تعابیر، نوعی رهیافت عقلی به موضوع «قرآن و مبین» ارائه شده است و از طریق برخی استبعاد‌ها تلاش شده نیاز به مبیّن را منتفی بداند.

مدعای این گفتار، این نیست که قرآن بدون روایات به صورت رمز و معمّاست و نمی‌توان از جملات آن معنایی فهمید. البتّه بعید است که کسی چنین ادعای واضح البطلانی را مطرح کند. بلکه سخن بر سر این است که آیا می‌توان صرف نظر از پیامبر اکرم (ص) و آورنده قرآن یا مبیّن الهی آن، به این معانی ظاهری به عنوان مرادات الهی اطمینان یافت و آیا فهم حاصل، مستقلاً و بدون مراجعه به نبی برای ما حجّت است یا نه. آیا برای قرآن مبیّنی الهی قرار داده شده است؟

اگر چنین باشد، تا چه محدوده‌ای مراجعه به او لازم است و آیا همه جا باید از او جواز حجیّت را گرفت یا در برخی محدوده‌های قرآن، ما در درک معانی، آزاد و مستقل از مبیّن هستیم. پاسخ به شبهات عقلی را در دو مرحله مطرح می‌کنیم. ابتدا موضوع وابستگی قرآن به مبین را از نظر عقل مستقل بررسی می-کنیم. سپس حکم عقل را در مورد شأن نبی نسبت به قرآن، می‌آوریم.

از نظر ما وابسته بودن قرآن به مبین هیچ گونه بُعد عقلی ندارد. ولی برخی چنین وابستگی را مستبعد تلقی می‌کنند. آن‌ها می‌گویند صرف نظر از اینکه نهایتاً نظریه وابستگی قرآن و مبیّن اثبات می‌شود یا نه، فرض آن دور از عقل یا اصولاً نشدنی است.

هر ایده و نظریه برای آنکه مقبول واقع شود، باید ابتدا مرحله ثبوتش بلامانع باشد، یعنی لوازم این نظریه نباید محال و ممتنع یا قبیح ذاتی باشد. اگر نظریه‌ای دارای یکی از این معضلات بود، دیگر نیازی به بررسی دلایل آن در مراحل بعدی نیست. پس از فراغ از مرحله ثبوت، باید مرحله اثبات آن را بررسی کرد. یعنی صِرف نداشتن منع عقلی و داشتن امکان ثبوتی برای قبول یک نظریه کافی نیست، بلکه باید آن را اثبات کرد. در مواردی که نوعی استبعاد برای نظریه مطرح می‌شود، در واقع تردید در مرحله ثبوت آن صورت گرفته است. نظریه حجیّت جمعیّه قرآن و سنت، با چنین تشکیک‌هایی هم مواجه می‌باشد. ابتدا باید ناوارد بودن این استبعاد‌ها مورد توجه قرار گیرد.

با توجه به این مقدمه، اگر نظریه «عدم کفایت کتاب» چنین معنا شود که خداوند حجیت فهم ما از قرآن را در گرو رجوع ما به مبیّن قرآن قرار داده است و مبیّن قرآن را خودش منصوب فرموده است، ادعای ما این است که این نظریه، نه از نظر امکانی مشکل منطقی دارد و نه با بدیهیات عقلی تعارض دارد؛ لذا در مقام عمل حجیّت جمعیّه امری ممکن و محتمل است.

به نظر ما عقل مستقل در باب اجمال و تفصیل و ابهام و وضوح قرآن، حکم اولیه‌ای ندارد؛ یعنی اگر هیچ پیش فرضی را در اینجا وارد نکنیم، عقل نفیاً و اثباتاً حکمی ندارد و طرفین احتمال را ممکن می‌داند. وجود اجمال در ساختار قرآن، نه قبیح ذاتی است و نه خلاف حکمت است و نه در آن می‌توان نقض غرضی را آشکار ساخت.

مانعی ندارد که قرآن کاملاً مبیّن و روشن باشد؛ به طوری که فرد از مراجعه به غیر، مستغنی باشد و هر چه را لازم است در قرآن بیابد. متقابلاً مانعی ندارد که قرآن مراتبی از اجمال داشته باشد و کشف برخی (یا جمیع) مرادات آن در مراجعه انحصاری به قرآن ممکن نباشد. به عبارت دیگر، کشف برخی مرادات آن بر مراجعه به خارج از قرآن متکی باشد.

در قسمت گذشته روشن شد هیچ استبعاد عقلی برای بودن مبیّن در کنار قرآن وجود ندارد و مانعی ندارد خداوند همراه کتابِ نازل شده‌اش یک مبیّن هم قرار دهد تا مقاصد الهی را در کتاب آشکار سازد. توجه شود ما سخن از ضرورت وجود مبیّن نکرده‌ایم، یعنی عدم نصب مبیّن هم مستبعد نیست و قبحی ندارد. اینکه خداوند ما را تا چه میزان از هدایت الهی بهره‌مند سازد و از چه طریقی این هدایت را به ما برساند، کاملاً وابسته به مشیّت و حکمت الهی است؛ لذا از طریق یک بحث عقلی محض نمی‌توان اثبات کرد که وجود مبیّن امری مستبعد است، و یا ثابت نمود بدون مبیّن، باب هدایت الهی بر مردمان گشوده نمی‌شود. هر دو قول، افراطی است و از پشتوانه عقلی بهره ندارد.

آنچه در باب قرآن و مبیّن می‌توان به عقل نسبت داد، این است که احتمالات متعدد و متنوعی در این بستر وجود دارد که هیچکدام نه قبح عقلی دارند و نه ضرورت عقلی، بلکه هر یک می‌تواند از طرف حق تعالی ترجیح یافته و محقّق شود. در اینجا دست کم چند احتمال را مطرح می‌کنیم که تنها از طریق دلایل نقلی و تاریخی می‌توان یکی را ترجیح داد.

در احتمال اول، قرآن در تبیین مقاصد الهی کفایت می‌کند و حق متعال مطالب را به گونه‌ای در کتاب مُنزل خود فرستاده است که بدون مراجعه به غیر، آنچه از ظواهر کتاب درک می‌شود، حجت است. در احتمال اول، اصولاً مفسّر و مبیّنی در کنار قرآن وجود ندارد و نیازی هم به مبیّن نمی‌باشد.

احتمال دوم این است که کتاب مُنَزل الهی حقایق و مطالبی در بردارد که دست‌ِکم بخشی از آن، از طریق اکتفا به ظواهر قرآن قابل دستیابی نباشد. در چنین فرضی نیاز به مبیّن برای دستیابی به آن حقایق، امری روشن و واضح است و حسنِ بودن یک مبین هم امری هویدا می‌باشد. البته معرّفی یک مبیّن در کنار قرآن ضروری نخواهد بود، به این معنا که عدم تعیین مبیّن قبحی ندارد.

بله، آنچه قبیح و ناپسند است، تکلیف و بازخواست نسبت به آن معارف و حقایق مکتوم و مجمل می‌باشد. ما مطمئن هستیم که خداوند متعال از «عقاب بلابیان» منزّه و مبرّی است، لذا اطمینان داریم به فرض هم که در کتاب مُنزل حقایق مکتومی وجود داشته باشد که از دسترس ما به دور است، خداوند عمل یا عقیده به این امور را از ما نمی‌خواهد.

نکته اساسی این است که ما به دلیل جهل و حقارت خود ممکن است نتوانیم حکمت این وضعیت را دریابیم، ولی در عین حال به خود اجازه نمی‌دهیم جهل خود به حکمت الهی را معادل بی‌حکمتی و عبث بودن فعل او بپنداریم. تذکّر این واقعیّت هم مناسبت دارد که در شرایط فعلی و در دورانی طولانی، همچنان بسیاری از حقایق قرآن مجید مکتوم مانده است و راهی به این حقایق نمی‌باشد و ما این وضعیت را بر خداوند قبیح نمی‌دانیم.

به این ترتیب عقل نمی‌تواند حکم به لغو بودن این فرض بدهد، چرا که کسی می‌تواند بر لغو بودن امری حکم دهد که جمیع جهات مسأله محاط و معلوم او باشد. حدّ تشخیص عقل به حسن و قبح ذاتی منتهی می‌شود. ما در امور و برنامه‌های تربیتی خود نیز مشابه همین وضعیت را عمل می‌کنیم و برای آن حکمت‌هایی منظور می‌داریم. از موارد جالب این حکمت‌ها این است که فرد در یک اضطراب و دغدغه‌ای باشد که‌ای کاش تفصیل حکم را می‌دانستم و طبق آن عمل می‌کردم. همین دغدغه می‌تواند امری مطلوب باشد و منشأ صدور یک حکم به صورت مجمل شود.

بر این اساس کسی را یارای آن نباشد تا بگوید «معقول نیست خداوند کتابش را مجمل وانهد»، و بخواهد آن را امری قبیح جلوه دهد. توجّه شود که وجود یک مورد اجمال یا موارد متعدد و کثیر اجمال در قرآن، از جهت سکوت عقل نسبت به آن یکسان است.

احتمال سوم این است که قرآن مبیّن لازم دارد، ولی این نقش را نبی نداشته باشد، یعنی باز هم منع عقلی ندارد که خداوند قرآن را مجمل نازل کند، ولی رفع اجمال آن را از طریق نبی قرار ندهد، مثل این که از طریقی دیگران را عالِم کند تا تفاصیل لازم را ایشان مطرح کنند.

احتمال چهارم امکان رفع اجمال بالنبّی است که البته پسندیده و معقول است رفع اجمالات قرآنی را متّکی بر بیان نبی کنند، یعنی او را حامل علم به تفاصیل قرآن کنند و افراد را ملزم و مأمور بسازند که برای فهم مرادات قرآن به او رجوع کنند. به عبارت دیگر، حجّیّت قرآن را بر بیان او منوط سازند. این فرض هم هیچ منع و قبح عقلی ندارد، بلکه به اعتقاد ما مشیّت الهی بر این قرار گرفته است و برخی وجوه حُسن و حکمت آن را هم می‌توانیم دریافته و تصدیق کنیم.

احتمال پنجم امکان عدم اجمال به همراه ارجاع به نبی است. این فرض هم هیچ منعی ندارد و مسأله حاکمیّت مطلقه الهی بر تقدیرات ما را بیشتر روشن می-سازد. در این شقّ، کلام در این است که فارغ از اجمال و عدم اجمال قرآن، اصولا دلیلی برای عدم تبعیّت از غیر نداریم. اگر خداوند متعال امر کرد ما ملزم به تبعیّت خواهیم بود. یعنی چنین نیست که شأن نبی منحصر در رفع اجمال از قرآن است.

به فرض محال که ما به هیچ تبیینی نیاز نداریم، باز هم اگر امر به تبعیّت از شخصی شدیم، باید اطاعت کنیم و تشخیص و فهم عرفی ما در این جا رنگ می‌بازد. چنانکه در مقابل حضرت خِضر که یقیناً از طرف خدا مجاز است کاری کند که عقل من از درک آن عاجز است، من مجاز نیستم به فهم خود اکتفا کنم و او را در عملش یا قولش انکار کنم. البته در این احتمال، نبی نسبت به قرآن نقش تبیین کننده ندارد.

به این ترتیب حتی اگر قرآن، مبیَّن می‌بود، استناد به تامّ بودن قرآن نمی‌تواند برای عمل و کلام نبی از طرف ما حدّی بزند، در جایی که می‌دانیم او به اجازه الهی عمل می‌کند. حتی اگر قرآن مجمل باشد و فردی نه برای بیان اجمال بلکه برای تبعیّت معیّن شود، باز اطاعت او ضروری است.

با توجه به آنچه مطرح شد، می‌یابیم استبعاد‌های عقلی که توسّط معتقدان به کفایت کتاب مطرح می‌شود، بیشتر یک سلیقه شخصی است تا حکم عقلی. از طرف دیگر آنچه در این مباحث به عنوان بحث عقلی تعقیب می‌شود، اثبات یک شأن و حقّ برای پیامبر است که شأن مبیّن بودن و حقّ توضیح کتاب را ایشان به صورت طبیعی و به دلیل نبوتشان دارند و تکلیف نهایی را هم خود پیامبر باید معین کنند. ما از طریق عقل نمی‌توانیم بفهمیم خداوند در مورد قرآن چه مشیتی دارد، بلکه نبیّ مکرم که لسان الهی است، باید ما را از اراده خداوند در باب نقش ایشان نسبت به قرآن خبر دهد.

انتهای پیام

captcha