به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست علمی «مثنوی معنوی به مثابه تفسیر معنوی قرآن» عصر روز گذشته با سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین سیدسلمان صفوی، رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن، در دانشگاه شهید بهشتی، پژوهشکده اعجاز قرآن برگزار شد.
رئیس دانشنامه معاصر قرآن کریم در ابتدای سخنان خود بیان کرد: قرآن کریم، کلامالله مجید است که بر سینه رسول خدا(ص)، نازل شده است و در طول هزار و چهار صد سال تفاسیر متنوعی در مورد آن نگاشته شده است و در این جلسه در مورد مثنوی مولانا به مثابه تفسیر معنوی قرآن مباحثی را مطرح میکنیم.
وی در ادامه افزود: قرآن دارای معارف متعدد و ظاهر و باطن است، اما میخواهیم بدانیم که نسبت مثنوی مولانا با قرآن چیست و مولانا چه تفسیری از قرآن ارائه میکند، باید بگویم که در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد و با دو دیدگاه افراطی در مورد مثنوی مواجه هستیم؛ یکی متافیزیسنهای بیدین هستند که نسبتی بین قرآن و مثنوی و حتی بین مثنوی و اسلام قائل نمیشوند، این حرفی است که در این چند دهه اخیر در آمریکا و اروپا مطرح شده است، گروه دیگر افراطی که این حرف را میزنند، ظاهرگرایان مسلمان هستند که اینها نیز قائل به هیچ نسبتی بین این دو نیستند و مثنوی را ناصواب میدانند؛ بنابراین این دو گروه یگ نکاه مشترک دارند و آن اینکه، نسبتی بین قرآن و مثنوی نیست اما برای تحلیل علمی یک موضوع ما باید مستقیم به متن به متن توجه کنیم و از طریق متنشناسی با روش علمی به فهم متن برسیم.
کاشف ساختار مثنوی بیان کرد: این که چه کسی چه چیزی گفت ملاک نیست، بلکه ملاک متن است، دو متن داریم یکی قرآن و دیگری مثنوی و با نگاه علمی میخواهیم نسبت این دو متن را دریابیم، برای اینکه بفهمیم مثنوی چگونه کتابی است، به متن آن مراجعه میکنیم تا ببنییم متن چگونه خودش را معرفی میکند، البته که خدا و قرآن نیز خود را معرفی میکنند و مثنوی نیز همین روش را در دنبال میکند.
وی در ادامه افزود: مثنوی از 6 دفتر تشکیل شده است، مولانا عارف ایرانی و مسلمان است که در تاجیکستان امروز متولد شد و بعد به قونیه رفت و در آنجا نیز وفات یافته است، پس از ملاقات با شمس، انقلابی درونی در او رخ میدهد و دو کتاب کمنظیر منظوم مثنوی معنوی و دیوان شمس را میآفریند. در هر دفتر مثنوی حدود 4 هزار بیت وجود دارد و هر دفتر یک مقدمه منثور و یک مقدمه منظوم دارد، وی در مقدمه منثور اول مثنوی چگونه مثنوی را معرفی کرده است؟ مولانا در مورد این کتاب میگوید «هذا کتاب المثنوی و هو اصول اصول اصول الدین و هو فقه الله الاکبر و شرع الله الازهر و برهان الله الاظهر»، میفرماید که این کتاب مثنوی است و مثنوی اصولٍ اصولٍ اصولٍ دین است. در کشف رازهای وصول و یقین و آن فقه الله اکبر است و راه روشن خدا و برهان آشکار خداست.
سردبیر مجله ترانسندنت فیلوسوفی در ادامه تصریح کرد: مولانا سپس توضیح میدهد که این عبارت به چه معناست، مولانا اشاره به سه مرتبه از دین میکند که عبارت از «شریعت، طریقت و حقیقت» است. مولوی در مقدمه دفتر پنجم مثنوی میگوید: «شریعت علم است، طریقت عمل است و حقیقتالوصول الی الله و لقاالله است»؛ یعنی شریعت همین احکام ظاهری دین است و در رسالههای عملیه نیز قید شده و واجب است که مسلمان به احکام شرعیه عمل نمایند و از آنها تبعیت کند، مرتبه دوم دین، اصول دین است که در باب احوال انبیا و اولیا و چگونگی رفتن به سمت حق است و سلوک الی الله و سیر الی الله را بحث میکند و مرتبه سوم راجع به حقیقت دین است، این حقیقت دین چیست و اصلا حقیقت حق چیست و حقیقت وجود و هستی چیست که اینها مورد بحث قرار میگیرند، این مرتبه سوم هدفش کشف گوهر دین و یقین متعالی است و مثنوی سروده شده است که بطن سوم دین را بیان کند تا ما به اسرار وصول الی الله و یقین متعالی واصل شویم و به همین جهت است که از همان اول، بحث وصال و یقین را مطرح کرده است. آیتالله خامنهای در دیداری که در تاریخ 25 خرداد سال 90 با شاعران آئینی گفتهاند «مثنوی مولوی هم یک گنجینهای از همین افکار الهی و معارف الهی است».
مولف کتاب فقه الله اکبر بیان کرد: «یقین» از مهمترین مباحث مثنوی و قرآن است و دفتر دوم مثنوی در مورد یقین بحث میکند، این مرتبه سوم موضوع اصلیاش فقه الله الاکبر است و فقه الله اکبر یعنی خود خداوند؛ فقه معرفت عمیق در مورد خود خدای بزرگ است که این خدا کیست، چیست، نسبتش با این جهان چیست، نسبت ما با خدا چیست و راه ارتباطگیری با خدا کدام است، در واقع مولانا ابعاد نظری و عملی توحید را به نحو عمیق و عرفانی در این کتاب شریف تفسیر و تبیین میکند.
کاشف ساختار قرآن در ادامه تصریح کرد: در فهم عموم مردم اگر بگویید خدا کیست، میگویند خداوند خالق جهان است اما این توصیف از خداوند، بر اساس آیات و روایات ادنی مرتبه حضرت حق است، آفریدگاری جزء مراتب چندم است؛ یعنی بعد از مرتبه ششم است، خدا «هو»، «الله»، «رحمن»، «رحیم»، «رب»، «مالک یوم الدین» است و بعد از اینها مسئله خلقت مطرح میشود، این را مولانا بحث میکند و این توحید و یگانگی او و صفات الهی را به نحو عرفان قرآنی مود بحث و بررسی قرار داده است.
وی بیان کرد: مسئله اصلی قرآن نیز مسئله خداوند و رابطه خدا و انسان و برعکس است و مولانا در مورد فقه الله اکبر که خدا کیست و ما چه نسبتی با او داریم بحث میکند، رابطه انسان و خدا را تبیین میکند، بعد از این قسمت در اولین ابیات مثنوی بیان میگوید «بشنو از نی چون حکایت میکند، وز جداییها شکایت میکند؛ کز نیستان تا مرا ببریدهآند، از نفیرم مرد و زن نالیدهاند»، در واقع قصه پر غصه غربت انسان و جدایی انسان از حق و عالم ناسوت را بیان میکند. مولوی در دیوان شمس سروده: ما ز بالاییم و بالا میرویم، ما ز دریاییم و دریا میرویم؛ ما از آن جا و از این جا نیستیم، ما ز بیجاییم و بیجا میرویم.
صفوی در ادامه تصریح کرد: در ادامه مولانا یک اصطلاح دقیق دارد که این کتاب مثنوی، «کشاف القرآن» است، زمخشری نیز تفسیری دارد بنام کشاف. اما زمخشری کشف ظاهر را کرده است و مولانا به کشف باطن قرن پرداخته است، زمخشری میگوید ساختار نحوی فلان آیه، اسمیه یا فعلیه است، این لغت از چه چیزی مشتق شده است، ریشه آن چیست، نسبت این جملات چیست و این کلمه فعل، فاعل، مفعول، اسم و یا حرف است، اینها را بحث کرده که خیلی هم خوب است.
مؤلف «دعا در قرآن» بیان کرد: اما مولانا در باب یقین و اسرار وصول به خدا حرف میزند و این جنبه از قرآن را کشف، تفسیر و تبیین کرده است، پس در مقدمه، مولانا به صورت صحیح وامداری خود را به قرآن بیان میکند که هر چه دارد از این قرآن است و کوشش میکند که یک جنبه باطنی قرآن را در حوزه فقه الله اکبر در قالب شعر و داستان بیان کند، پس از آن نی نامه را سروده است و در واقع 18 بیت اول مولانا در مثنوی، نینامه است، این مقدمه منظوم نیز سی و چهار و یا سی و پنج بیت است که 18 بیت آن نینامه است و اولین ابیاتش نیز با «بشنو از نی چون حکایت میکند» آغاز شده است.
صفوی در ادامه افزود: انسان از نیستان هبوط پیدا کرده است و این ابیات در واقع قصه خلقت است و اول قصهای که مولانا مطرح میکند نیز همین قصه خلقت انسان است که در قرآن مطرح شده است. پس از آن میفرماید که «سینه خواهم شرحه شرحه از فراق، تا بگویم شرح درد اشتیاق»، حالا که به دنیا آمده است اما میخواهیم برگردیم به همان محل که از آن هبوط کردهایم، قرآن دستورالعل فرستاده که صراط مستقیم و داریم و مولانا نیز بیت سوم میفرماید که این درد اشتیاق را همه نمیفهمند.
وی بیان کرد: مسئله بازگشت، مسئله وجودی همه مردمان نیست و کار مهمی که مولانا کرده است، نقد روانشناسی مردم است که مردم علی العموم به دنبال دنیا و منصب و شهرت و قدرت هستند، این پیامبران نیز در راه دعوت به سوی حق همه دچار آوارگی، گرفتاری شدهاند و این رنجها را تحمل کردهاند اما اغلب مردم باز هم از همان صاحبان قدرت، شهرت، مال و منصب تبعیت میکنند و برای همین است که میگوید اکثر اینها نمیفهمند. این بحثی که در قرآن مطرح میکند، در این 6 دفتر مولانا در قالب قصههای زیاد مطرح کرده و به روانشناسی مردم نیز پرداخته است و آن وقت در این فضا که مردم به دنبال صاحبان قدرت و شهرت هستند میگوید که اولیاء الله نباید دنبال شهرت باشند و اول انذاری که میدهد آن است که، کسی که ولی است، به دنبال شهرت نمیرود، حالا یک وقت شهرت، برای او آمده است و این ایرادی ندارد، اما خودش نباید به دنبال معروف شدن برود، این روش اهل دل نیست و دیگر این که، این مسئله را فقط کسانی میتوانند فهم کنند که سینه آنها پر از درد است، ممکن است عدهای برای سرگرمی مثنوی هم بخوانند، مانند این که فیلمی را تماشا کنند، اما این فایدهای ندارد.
این مثنویشناس معاصر در ادامه تصریح کرد: مولانا میگوید، قصه بازگشت به حق، قصهای نیست که هر کسی بتواند وارد آن بشود و آن را به بهانه نیز نمیدهند و یک کسی باید پر از سوز باشد تا به این سیر بیاید و خداوند او را کمک کند، در غیر این صورت با چند قطره اشک ریختن، کسی به عالم نیستان وصل نمیشود، پس از آن است که میگوید در این راه، اشتیاق شرط اول است و آورده است که «آتش عشق است کاندر نی فتاد» این آتش عشق است که انسانها را به سوی خدا میبرد و آتش عشق است که جهان را آفریده است، همان آیه که فرمود: «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» یا این که خداوند در آیه دیگری فرمود «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، همه کائنات در حال سبوح قدوس گفتن هستند. این آتش عشق است کاندر نی فتاد و همه از باب عشق است، اما این انسان بدبخت است که مفهوم عشق را خوب نمیفهمد، یعنی عشق مجازی و حقیقی و زندگی را به عشق مجازی میدهد و از عشق حقیقتی باز میماند. مولانا در مثنوی سروده: عشق آن زنده گزین کو باقیست، کز شراب جانفزایت ساقیست؛ عشق آن بگزین که جمله انبیا، یافتند از عشق او کار و کیا؛ تو مگو ما را بدان شه بار نیست، با کریمان کارها دشوار نیست. در قرآن بیان میشود شما هبوط کردهاید اما حالا میخواهید برگردید به مبدا اعلی. اولین بحث قرآن نیز بحث توحید است و مثنوی هم توحیدنامه است به خصوص در دفتر ششم مثنوی در مورد توحید عمیق عرفانی مباحثی عمیق مطرح شده است.
وی بیان کرد: بعد از که توحید، نبوت ولایت و معاد از مباحث مهم کلامالله مجید است، مثنوی هم سراسرش تفسیر عرفانی داستانهای مختلف انبیا و گرفتاریهای آنان است، مثل قرآن که از یوسف(ع)، یعقوب(ع)، موسی(ع) یحیی(ع)، عیسی(ع) و .... بحث میکند و داستان انبیا را بیان میکند. مباحث نبوت در مثنوی جنبه عرفانی و معرفتی و حکمی دارد نه کلامی و تاریخی. مثنوی میگوید که انبیا آمدهاند دست ما را بگیرند و با حقایق الهی مانوس کنند آمدهاند تا انسان را با عشق الهی مانوس کنند.
صفوی در ادامه به بحث ولی در سیر و سلوک اشاره و تصریح کرد: حالا بخواهیم به سوی خداوند برویم، به «ولی»، نیاز داریم و سلوک نیازمند «ولی» است، اما این «ولی» کیست؟ این نیز یک مسئله اساسی در قرآن است و جهان اسلام نیز به خاطر بحث ولایت دو شقه شد، اول از همه خدا ولی مطلق است و بعد خداوند ولایتش را به رسول اکرم(ص) داده است، اما این که نبوت تمام شد آیا ولایت هم تمام میشود؟ خیر، پس از نبوت، ولایت استمرار دارد و خداوند جانشین معنوی پیامبر(ص) را معرفی کرده است. «إِنّما وَلیکُمُ اللهُ و رَسولُهُ و الّذینَ ءَامَنوا الَّذینَ یقِیمُونَ الصَّلوةَ و یؤتُونَ الزَّکوة و هُم راکِعونَ»(مایده/۵۵) ولی شما فقط خدا، پیامبر و مؤمنانی هستند که نماز را به پا داشته، در رکوع زکات میدهند.
وی بیان کرد: این آیه در شأن حضرت علی(ع) است. تمام تفاسیر شیعه بر این مطلب اتفاق نظر دارند. در میان اهل سنت نیز برخی از علمای اهل سنت مانند قاضی ایجی در کتاب مواقف تصریح کردهاند که مفسّران بر نزول این آیه در شأن علی(ع) اجماع دارند؛ جرجانی در شرح مواقف، سعدالدین تفتازانی در شرح مقاصد و علامه حلی در شرح تجرید نیز بر این اجماع اعتراف دارند. بر اساس برخی روایات، روزی فقیری وارد مسجد پیامبر(ص) شد و تقاضای کمک کرد ولی کسی چیزی به او نداد. او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم؛ ولی کسی به من چیزی نداد. در همین حال، علی(ع) که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. فقیر نزدیک آمد و انگشتر را از دست ایشان بیرون آورد و این آیه نازل شد. عبداللّه بن عبّاس، عمّار یاسر ابوذر غفاری، انس بن مالک و مقداد بن اسود برخی از اصحابی هستند که این شأن نزول را نقل کردهاند. از تابعان نیز مسلمة بن کهیل، عتبة بن ابی حکیم، سُدّی و مجاهد به نقل این حادثه پرداختهاند.
مولف «اهل البیت(ع) از دیدگاه مولوی» ضمن استدلال در این زمینه بیان کرد: دلیل این حرف نیز در مثنوی و داستان اول مثنوی که عبارت از «شاه و کنیزک» است آمده است و این داستان نیز در زمینه ولی الهی است. پیشنهاد میکنم کتاب «ساختار معنایی مثنوی معنوی» که تالیف کردهام را مطالعه کنید چون در آنجا به صورت مفصل بحث کردهایم، این داستان که کلید مثنوی است و از نظر برخی که بنده هم گرایش به همین نظر دارم، این داستان مقدمه کل مثنوی است نه مقدمه دفتر اول، چون بحث سلوک و ولایت و نیاز به مرشد و ولی را برای هدایت انسان مطرح میکند. مولانا در داستان اول مثنوی ضرورت ولی را اثبات مینماید و میگوید او طبیب حاذق و پیر و مرشد راه است و او مرتضی است. سپس از نام مرتضی – لقب حضرت علی(ع) – یاد میکند و توصیفی مختصر از اثرات وجودی ولی حق بیان میدارد: گفت: ای هدیه حق و دفع حرج، معنی الصبر مفتاح الفرج؛ ای لقای تو، جواب هر سوال، مشکل از تو حل شود بیقیل و قال؛ ترجمانی هر چه ما را در دل است، دستگیری هر که پایش در گل است؛ مرحبا یا مجتبی یا مرتضی، ان تغب جاء القضا ضاق الفضا؛ انت مولی القوم من لا یشتهی، قد ردی کلا لئن لم ینته(دفتر اول، ابیات ۹۵-۱۰۰)، ای علی، تو در شجاعت، شیر خدا هستی و در جوانمردی کسی را از بلندای مقام تو آگاهی نیست. تو در جوانمردی همانند ابر موسی در بیابانی که از آن، خوان و نان بی مانند بر قوم بنی اسرائیل نازل شد.
صفوی گفت: سپس در داستان انتهایی دفتر اول مثنوی مولانا در این زمینه و در بیت 3721 مثنوی سورده است که «از علی آموز اخلاص عمل، شیر حق را دان مطهر از دغل». مولانا در واقع در انتهای دفتر اول مثنوی، بر اساس قرآن و سنت، ولی کامل و حقیقی را معرفی میکند که علی(ع) است. هر کسی که پیامبر(ص)، ولی او است، علی(ع) نیز ولی او است و بعد شروع میکند به بیان خصوصیات این ولی. در مروت شیر ربانیستی، در مروت خود که داند کیستی؛ در مروت ابر موسیی به تیه، کامد از او خوان و نان بیشبیه؛ (دفتر اول، ابیات ۳۷۲۲–۳۷۲۳)؛ ماه بیگفتی چو باشد رهنما، چون بگوید، شد ضیا اندر ضیا؛ چون تو بابی آن مدینه علم را، چون شعاعی آفتاب حلم را؛ باز باش ای باب، بر جویای باب، تا رسد از تو قشور اندر لباب؛ باز باش ای باب رحمت تا ابد، بارگاه ما له کفوا احد(دفتراول ، ۳۷۶۳ -۳۷۶۵)، علی (ع) در حکم ماه است که بدون کلام، به صراط حق هادی است، لذا چون سخن بگوید نور علی نور میشود. علی(ع) دارای ولایت قمریه مندرج در ولایت شمسیه است. پیروی از دین مصطفوی و صراط محمدی، پیروی از ولایت و معرفت علوی است؛ چراکه علی(ع) دروازۀ شهر حکمت پیامبر(ص)، صاحب ولایت شمسیه است. مولوی از زبان علی میگوید: گفت من تیغ از پی حق میزنم، بنده حقم نه مامور تنم؛ شیر حقم نیستم شیر هوا، فعل من، بر دین من، باشد گوا؛ مولانا در گفتمان آخر دفتر اول مثنوی، عاشقانه به ارائه تصویر رادمردانه و با مروت علی(ع) با دشمنان مسلح و محارب می پردازد. رفتار علی(ع) با دشمنانش بر اساس منطق قدرت و اسلوب حکومت های دنیوی نیست. منطق او الهی و برگرفته از ارزشهای خدائی است. او در دوستی و دشمنی هیچ گونه منافع فردی ندارد و خدا در تمامی عملکردهایش حضور دارد، چرا که “علی (ع) با خداست و خدا با علی(ع) است بهترین غزل در باب سید الشهدا(ع) را نیز مولوی در دیوان شمس سروده: کجایید ای شهیدان خدایی- بلاجویان دشت کربلایی.
مولف «اخلاق و انسان کامل از منظر مولوی» گفت: دفتر اول مثنوی، تفسیر عرفانی به سه مرتبه نفس اماره، لوامه و مطمئنه است که در قرآن مطرح شده است. صاحب نفس مطمئنه از دیدگاه مولوی، امام علی(ع) است.
وی در ادامه افزود: بحث دیگر که در قرآن مطرح است، مسئله نسبت انسان با سعی و کار و افعالش است، این که فرمود «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»، هر کسی مالک اعمال خودش است، آنچه ابدی است اعمال ما است، این آیه در قرآن آمده و مولانا در این زمینه حرف میزند که «این جهان کوه است و فعل ما خدا ـ سوی ما آید نداها را صدا»، هر کاری که میکنیم، نتیجه عمل ما چه خوب و چه بد در دنیا و عقبی آشکار میشود و آنها را میبینیم.
مولف «عرفان ثقلین» بیان کرد: لذا مولانا در قالب داستانهای بسیاری، این جنبه عرفانی و فلسفی را بیان میکند، یکی دیگر از مسائلی که در قرآن مطرح است بحث ذکر است، اینکه خداوند فرمود «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ»، ذکر یکی از محورهای اساسی قرآن شناسی است و اهل ذکر میتوانند جواب مردم را بدهند، مولانا در داستانهای خود بحث مفصلی در مورد ذکر و رابطه ذکر و ذاکر و مذکور کرده است و نشانههای ذکر را نیز بیان میکند.
وی در ادامه افزود: مولانا در باب اینکه، ذکر مقبول چه ذکری است بحث میکند از این حیث که یک کلمه را تکرار کنید آیا این ذکر است مولانا میگوید خیر، نشانه ذکر آن است که از زمان و مکان خارج شوی و ذکر حقیقی یعنی اتحاد «ذکر و ذاکر و مذکور». یکی از مباحث اساسی مثنوی ذکر و فکر است، همان مطلبی که در قرآن آمده و خداوند ما را به تفکر و تدبر دعوت میکند. این قدر گفتیم باقی فکر کن، فکر اگر جامد بود رو ذکر کن؛ ذکر آرد فکر را در اهتزاز، ذکر را خورشید این افسرده ساز؛ پس از آن، بحث عمل است و میگوید این دنیا دار عمل است، همچون قرآن که فرمود «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ». مثنوی میگوید، «الصبر مفتاح الفرج» این دنیا دار بالا است. مومن باید تحمل کند هم در مسیر سلوک الی الله مسائل مختلفی برای او ایجاد میشود و در سلوک باید استقامت داشته باشد و تسلیم خواهشهای نفسانی نشود و هم در امور اجتماعی و جهاد فی سبیل الله.
مولف «نقد فلسفه مدرن غرب» بیان کرد: یک مطلب مهم دیگر، بحث وحدت استعلایی ادیان است، در قرآن یک محور مهم نبوت است و اینکه ادیان وحدت دارند و همه انبیا(ع) از مبدا واحد ارسال شدهاند و به دستور خدا، انسان را دعوت میکنند، اما متاسفانه بین پیروان آنها اختلاف و درگیری است و همدیگر را میکشند، مولانا میگوید که این جنگ بین پیروان ادیان، جنگ آدمهای احول است که کثرت را میبینند اما وحدت را نمیبینند؛ لذا در دیدگاه مولانا، بر اساس قرآن هر مسلمانی مسیحی است، یهودی واقعی نیز هست، پس ما مسیحیستیزی یا یهودیستیزی نداریم، اگر در جهان اسلام، طالبان و داعش پدیدار میشود ، مولانا میگوید به خاطر چشم احول این پیروان است که ظواهر و کثرات را میبینند. ولی وحدت انبیا را نمیبینند. نام احمد نام جملهٔ انبیاست- چونک صد آمد نود هم پیش ماست.
رئیس دانشنامه معاصر قرآن کریم در انتهای و در مقام جمعبندی تصریح کرد: بنابراین کتاب مثنوی مولانا، تفسیر معنوی قرآن کریم است، به بیش از هزار آیه قرآن به صورت صریح اشاره داشته است و همه مثنوی تفسیر جنبههای متافیزیکی، اخلاقی و معنوی قرآن کریم است و هر آنچه مثنوی دارد، از سر سفره قرآن است و مولانا یک عارفٍ متشرع و متبعد به قرآن و سنت نبوی و ولوی است و مثنوی معنوی مولوی حاصل سیر و سلوک الهی، بصیرت و معرفت قرآنی او است.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام