ایمان و امید، راهی به رهایی
کد خبر: 3664532
تاریخ انتشار : ۲۷ آبان ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۹
حکمت‌های امیر/ قسمت دوم از برداشت سی‌ویکم

ایمان و امید، راهی به رهایی

گروه معارف: ایمان، گم شده انسان معاصر است، اما هنوز او به یافتن معنای زندگی و ایمان امیدوار است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، در حکمت شماره ۳۱ نهج‌البلاغه امام علی(ع) آمده است «ایمان بر چهار پایه استوار است: بر «صبر» و «یقین» و «عدالت» و «جهاد». صبر از میان آنها، بر چهار شعبه استوار است؛ بر اشتیاق، ترس، زهد و انتظار.

آن‏ کس که مشتاق بهشت باشد، شهوات و تمایلات سرکش را به فراموشى مى‌‏سپارد و آن ‏کس که از آتش جهنم بیمناک باشد از گناهان دورى مى‌‏گزیند و کسى که زاهد و بى‏اعتنا به دنیا باشد مصیبت‌‏ها را ناچیز مى‏‌شمرد و آن ‏کس که انتظار مرگ را مى‏‌کشد براى انجام اعمال نیک سرعت مى‏‌گیرد.

یقین نیز بر چهار شاخه استوار است: بر بینش هوشمندانه و عمیق و پى بردن به دقایق حکمت و پند گرفتن از عبرت‌‏ها و اقتدا به روش پیشینیان (صالح). کسى که بینایى هوشمندانه داشته باشد حکمت و دقایق امور براى او روشن مى‏‌شود و کسى که دقایق امور براى او روشن شود عبرت فرا مى‏‌گیرد و کسى که درس عبرت گیرد، چنان است که گویا همیشه با گذشتگان بوده است. عدالت نیز چهار شعبه دارد: فهم دقیق، علم و دانش عمیق، قضاوت صحیح و روشن و حلم و بردبارى راسخ. کسى که درست بیندیشد به اعماق دانش آگاهى پیدا مى‏‌کند و کسى که به عمق علم و دانش برسد از سرچشمه احکام، سیراب مى‏‌گردد و آن کس که حلم و بردبارى پیشه کند گرفتار تفریط و کوتاهى در امور خود نمى‏‌شود و در میان مردم با آبرومندى زندگى خواهد کرد. جهاد (نیز) چهار شاخه دارد: امر به معروف، نهى از منکر، صدق و راستى در معرکه‌‏هاى نبرد، و دشمنى با فاسقان. آن کس که امر به معروف کند پشت مؤمنان را محکم ساخته و آن کس که نهى از منکر کند بینى کافران (و منافقان) را به خاک مالیده و کسى که صادقانه در میدان‌‏هاى نبرد با دشمن (و هرگونه مقابله با آنها) بایستد وظیفه خود را (در امر جهاد) انجام داده و کسى که فاسقان را دشمن دارد و براى خدا خشم گیرد خداوند به خاطر او خشم و غضب مى‌‏کند (و او را در برابر دشمنان حفظ مى‏‌نماید) و روز قیامت وى را خشنود مى‏‌سازد». 

شرح قسمت دوم :


با دقت در این حکمت، نوعی مدل‌سازی هندسی مفهومی مشاهده می‌شود، به‌گونه‌ای که مفاهیم ایمان و کفر و شک را ساختاری هندسی بخشیده و درکی بصری از آن فراهم می‌آورد. توجه به ضروریات این مدل می‌تواند تا حد زیادی به درک مفاهیم گفته شده و ارتباطات موجود کمک نماید. هرچند در این کلام امام به شرحی مبسوط از مقاصد خود پرداخته و دلایل و نتایج گفته‌ها را روشن و آشکار نموده است، تا حدی که می‌توان گفت این حکمت به روشنی  در دل خود شرح داده شده و همین شرح دقیق نشانه امید اوست به ما! و الا چه جای این تفاصیل و تفاسیر بود اگر امیدی به ما نداشت؟!

  در جای جای این کلام، بر عدد 4 و بر تعبیر پایه و  ستون (دعائم) تاکید شده، گویی ایمان سقفی است بر این چهارستون (صبر، یقین، عدل و جهاد). این 4 پایه و استوانه شرط لازم بر پا ماندن و پایداری این بناست، (سقف بر کمتر از 4 پایه استوار نخواهد ماند). به‌گونه‌ای که عدم وجود هر یک از این پایه‌ها پایداری و تعادل بنا را بر هم خواهد زد و وجود همه آن‌ها با هم لازم می‌آید؛ از طرفی هر چه این ستون‌ها بلندتر باشند، آن سقف هم مرتفع‌تر است؛ از سوی دیگر لزوم هماهنگی و هم رفعتی این ستون‌هاست، اگر آن‌ها کوتاه و بلند باشند یا برخی رشد نکرده و با بقیه هماهنگ بالا نیامده باشند، باز هم تعادل این سقف برقرار نخواهد ماند. همچنین در کلام امام(ع) بر 4 شعبه و قسمت بودن این ستون‌ها (فقط در مورد ایمان) تاکید شده است، ستون‌هایی متشکل از 4 میله و عمودِ در کنار هم، نشانه ریشه‌داری و استحکام آن ستون‌ها، میله‌هایی که در زمین اعتقاد و اخلاق و منش و شخصیت فرد و نیز در زمینه اجتماع  فرو رفته و به هم محکم شده‌اند تا آن ستون‌ها محکم بمانند، اما این میله‌ها زنده‌اند و چون آوندهایی از زمینِ تفکر، تعقل، اعتقاد، اخلاق و برخوردهای اجتماعی تغذیه و رشد می‌کنند. اما در مورد کفر این ساختار درونی قید نشده و بر همان ستون‌ها (تعمق بیجا و تنازع و انحراف از حق و دشمنی) تاکید شده و در مورد شک نیز فقط بر شعبه‌هایی لرزان (جدال و ترس و تردید و تسلیم) که سقفی متزلزل و لرزان را القاء می‌نمایند، اکتفا شده است.

شروع شرح ایمان با صبر هم واجد نشانه‌ای‌ است و شاید تقدم و تاخر این مفاهیم را در دل داشته باشد. در حکمت 82 می‌خوانیم: فَإِنَّ الصَّبْرَ، مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَلَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَلَا فِی إِیمَانٍ لَاصَبْرَ مَعَهُ.

صبر راس و سر ایمان گفته شده است و می‌توان حدس زد که احتمالا شاید سه مفهوم دیگر نیز بر اساس ترتب اهمیت‌شان آورده شده باشند که تا ویژگی صبر در کسی نباشد، آن یقین‌های مبتنی براین بینش‌های زیرکانه و دریافت‌های حکیمانه و پند گرفتن‌ها و پیمایش‌های درست راه پیمایندگان حق، میسر نخواهد شد. صبر نقطه آغاز یقین است و پیش نیاز آن؛ و حفظ ایمان نیز در گرو آن.

و اما آنچه در مفهوم عدل آمده است که فکر ژرف و دانش عمیق و داوری و سنجش نیک و استواری در شکیبایی است، همه تاکیدی بر نقش عقل در مفهوم ایمان؛ عقل و ایمان در نگاه علی(ع)به هم گره خورده‌اند و از هم تفکیک نمی‌شوند و این تفاوت ایمان از نظر اوست با ایمان گروی(فیدئیسم) که پیش‌تر گفته شد.

ایمانی با این مقدمات و برخوردار از چنین ریشه‌هایی تو را در ساحت شخصی‌ات باقی نمی‌گذارد و دیگران را هم نسبت به تو بی‌تفاوت نخواهد گذارد که حضور میهمان گرانقدری چنین در این خانه، از تو میزبانی متعهد و مسئول ساخته است و تو در مقابل حفظ ایمان خود و اجتماعت مسئول شده‌ای. پس گروه بندی‌هایی شکل می‌گیرند و صف‌بندی‌هایی در مقابل آن به‌وجود می‌آیند و لاجرم دشمنی‌ها، درگیری‌ها و سنگ‌های در مسیر راه لزوم جهاد و مبارزه برای حفظ ایمان خود و همراهان را ضروری می‌سازد. برای جلوگیری از دستبرد سارقان و حفظ این گوهر دیریاب و گران‌بها  همراهان را به معروف می‌خوانی و منافقان را از بدی‌ها نهی می‌کنی و دشمنی با بدکاران و راستگویی در همه حال؛ و چقدر ظریف است این یک، حضور صدق در خانه جهاد! راست گویی در همه حال! که چیزی کم از جهاد نیست و خود، بخشی از آن است.

 علی(ع) به ظرافت و تدقیق، موشکافی و جستجویی را در مفهوم ایمان آغاز کرده است و لوازم و دربایست‌های آن را برای مان شرح می‌دهد. نیاز به معنویت و ایمان هنوز چقدر احساس می‌شود و چقدر قوی است! آیا ما نیز به این عطش رسیده‌ایم تا این کلمات که چون آبی بر پای همان درخت خشکیده ریخته می‌شود، درخت خشک ما را هم، چونان درخت خشکیده آن راهب که امیدوارانه هر سپیده دمان آن را آبیای می‌کرد، سبز کند و معجزه ایمان، ما را هم به آن شادی جاودان برساند؟

ایمان گم شده انسان این عصر است و این زمانه بیش از همه محتاج یافتن آن. شاید این نیاز و درخواست انسان این عصر در پی یافتن معنای زندگی و ایمان را بتوان در این تصاویر که ترجمان بحران معنوی جهان امروز است به خوبی دید و احساس کرد:

ایمان و امید، راهی به رهایی

ایمان و امید، راهی به رهایی

ایمان و امید، راهی به رهایی

« او (استاکر) در کنار نهر آبی افتاده است و دوربین تارکوفسکی از روی او عبور می‌کند و آن چه را در این نهر افتاده نشان مان می‌دهد، سکه، اسلحه، فنر و سرنگ و شمایلی مقدس؛ نمادهایی از عواملی مادی و مرگبار که جهان معنوی را در برگرفته‌اند» و دستی که در طلب معجزه‌ای در این میان افتاده است. گویی این تصویر، تابلویی غمبار از دنیای ماست! خلا معنویت؛ فقدانی که حتی سرنگ‌ها و مخدرها هم نتوانسته‌اند آن را فراموش‌مان کنند و فنرهای دنیای ماشینی و دقت صنعتش هم چیزی جز اسلحه و مرگ و خشونت تولید نکرده است. ماشین قلبش ایستاده است و فنرقلب ماشینی‌اش هم دیگر نوسانی نمی‌کند. دستان او در انتظار معجزه‌ایست، ایمان گمشده اوست و اما او امید وار است، آنجا که در انتها دخترش معجزه گونه فیض الهی را جاری می‌سازد و ما قطعه زیبای آوازی چکامه شادی از سمفونی نهم بتهوون را می‌شنویم ؛گویی دخترک با این کارش تمام شادی‌های جهان را بدست آورده است!

ای شما ای میلیون‌ها، ای اهل جهان، آیا نمی‌شناسید خالق را؟ او را بخوانید در عرش، یقینا او همیشه هست؛ شادی‌ای دختر بهشت! معجزه تو در حال تکوین است .... ( از چکامه شادی اثرشیللر)


ادامه دارد....


یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان و پژوهشگر قرآن و نهج‌البلاغه

مطالب مرتبط
captcha